بهترین حالتی که تا حالا توش قرار گرفتم حالت بیهوشی بوده . تو فقط تو بیهوشی میتونی خارج از زمان و مکان باشی. وای من عاشق زمانیم که دارم به هوش میام. کاش یه آمپول داشتم هر موقع که خسته بودم اونو به خودم میزدم. تمام خستگیه آدم در میاد . یه جوریه. انگار هم هستی هم نیستی. حتی رنگا هم تو بیهوشی فرق داره . رنگش مثل یه اطاقه ۵۰ متریه که توش یه لامپ ۱۰۰ روشنه. وقتی هم که داری به هوش میای انگار دارن تورو از تو یه تونل دراز میارن بیرون. بعد از تو اون تونل میای بیرون حتی اگه شبم باشه فکر میکنی ۵ صبحه.بعد احساس میکنی سقفا بلند تر از همیشه هست.خیلی خوبه .خیلی.
دلم میخواد بیهوش بشم.به هرکی اینو میگم میگه واا خدا نکنه ولی من میگم خدا کنه. خیلی خوبه تو در عین حال که هیچیو نمیفهمی یه چیزایی رو میفهمی که تو هوشیاری حسشون نمیکنی.
و این عالیییییییییه
نوشته شده توسط من
سلام
ظاهرا تجربه شیرینی بوده که هنوز احساسش با شماست
بسسیییار
باید حس غریبی باشه......
خیلی دوست دارم بدونم در اون وضعیت آدم چه چیزایی رو حس می کنه و چی می بینه... ؟؟؟؟
راستش من زیاد از این حالت خوشم نم
راستشو بخوای منم خیلی هوس کردم! با اینکه خیلی اتفاق بدی بود و به خاطرش اذیت شدم اما حس جالبی بود. گاهی عمدا خودمو گرسنه نگه میدارم که این اتفاق بیفته.
خیلی خوبه که اینو میفهمی
بهترین حالت : .سط دوتا تکه سنگ بزرگ قرار بگیری فقط به اندازه خودت اون وسط جا بشه بعد شب باشه بعد هرچی داد بزنی هیشکی نباشه
دلم خواست!