چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

فریاد

گاهی که میخوام فریاد بکشم با دهانی باز بدون صدا فریاد میزنم.

این طوری بدون اینکه کسی صدات و بشنوه تخلیه میشی.............

نظرات 5 + ارسال نظر
حمید دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:57 ب.ظ http://hamidshams.blogsky.com/

دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
سلام
وبلاگ قشنگی داری
یه سر به ما بزن

فکر کن!!!!!!!!!!!!!!!

اول شخص ِ مفرد دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:39 ب.ظ http://holy-room.blogsky.com

سلام !
چه جالب شدا !! همین الان داشتم وبلاگتونو میخوندم چون جزو به روز شده ها بودین که اومدم ! شما ها دو نفرین ؟؟ خیلی جالب مینویسید در کل خوشمان آمد !

بله ما دو نفریم (من و تو).
ممنون.

گلبانو خاتون دوشنبه 5 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:47 ب.ظ http://golbanoo-khatoon.blogsky.com

چه مطالب چسبناکی واقعا! خوشم اومد. ایشالا که بیشترش کنی این حس چسبندگیو!

تازه ما میخوایم چسبندگی ها رو پاک کنیم.

دخترسنگی چهارشنبه 7 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:13 ب.ظ http://stonegirl.blogsky.com

سلام ممنون از حضورت
از قسمت فریاد بیشتر خوشم اومد

فریاد توسط تو نوشته شده بود و من به حضور شما اومد

مرجان جمعه 29 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:18 ب.ظ http://www.radepayekhis.mihanblog.com

آخ گفتی!
این قضیه در مورد گریه هم هست!
یه وقتایی بی صدا گریه کردن قد کلی زار زدن جواب میده!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد