اصلا حالم خوب نیست دلم میخواد دهن خودم و سرویس کنم. دلم میخواد بزنم تو گوش خودم به خودم فحش بدم.دلم میخواد به هیچکی محل ندم.دلم میخاد به خودم بگم خفه شو حرف نزن.دلم میخواد خودم و تحقیر کنم.دلم میخواد جورابامو اتو کنم.احساس میکنم بوی خون میادَ بوی تعفن. دلم میخواد بزنم تو دهن معاون مدیر عامل شرکتمون بگم خفه شو بیشعور تو نمیفهمی روح من انقدر نازک شد تا پاره شد جرواجر شد.دلم میخواد به دو نفر بگم برگردید سخت بهتون احتیاج دارم. دلم میخواد یه چیزی توم بچرخه. دلم میخواد ساعت ها بیکار روی تختم بی حرکت بمونم و فقط به کثافت فکر کنم. دلم لیدوکائین میخواد. دلم میخواد زمین باز بشه و من برم ته ته ته زمین و در زمین بسته بشه و من صدای بسته شدنش و بلند بشنوم و بعدش بگم اخیییییییییییییییییییییییی.
بعد که حالم بهتر شد بیام بیرون و یه نفر از پشت بقلم کنه و بگه دیگه نرو ته زمین. وقتی میری به شدت دلم برات تنگ میشه. بگه بیقرارت بودم وقتی نبودی و از بیقراری اون بدن من کرخت بشه.
نوشته شده توسط تو
http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com/1389/07/05/post-12/
آهان اونوقت این یعنی آدرس درسته وبلاک ما.
خشونت شایسته روح زیبای تو نیست
البته من هم گاهی خشن میشم ... اما خودت بهتر میدونی که بعد از هر عصبانیتی ُ آدم حال بدی پیدا میکنه..
آدرس معاون مدیر عامل رو بدی ُ ترتیبی خواهم داد تا بچه ها ادبش کنند و یه پوستی ازش بکنند! ارادت
خشن نیستم فرخ جان.
کمی سکوت میخوام. همین.
وای که چقد خوب می فهمم چی میگی!
گاهی وقتا انقد اینطوری میشم که افکارم فلجم می کنه! مبادا برم و بلایی سر خودم بیارم!
هه...