چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

دلخواستنی های تو

اصلا حالم خوب نیست دلم میخواد دهن خودم و سرویس کنم. دلم میخواد بزنم تو گوش خودم به خودم فحش بدم.دلم میخواد به هیچکی محل ندم.دلم میخاد به خودم بگم خفه شو حرف نزن.دلم میخواد خودم و تحقیر کنم.دلم میخواد جورابامو اتو کنم.احساس میکنم بوی خون میادَ بوی تعفن. دلم میخواد بزنم تو دهن معاون مدیر عامل شرکتمون بگم خفه شو بیشعور تو نمیفهمی روح من انقدر نازک شد تا پاره شد جرواجر شد.دلم میخواد به دو نفر بگم برگردید سخت بهتون احتیاج دارم. دلم میخواد یه چیزی توم بچرخه. دلم میخواد ساعت ها بیکار روی تختم بی حرکت بمونم و فقط به کثافت فکر کنم. دلم لیدوکائین میخواد. دلم میخواد زمین باز بشه و من برم ته ته ته زمین و در زمین بسته بشه و من صدای بسته شدنش و بلند بشنوم و بعدش بگم اخیییییییییییییییییییییییی.

بعد که حالم بهتر شد بیام بیرون و یه نفر از پشت بقلم کنه و بگه دیگه نرو ته زمین. وقتی میری به شدت دلم برات تنگ میشه. بگه بیقرارت بودم وقتی نبودی و از بیقراری اون بدن من کرخت بشه.


نوشته شده توسط تو

نظرات 3 + ارسال نظر
کوریون پنج‌شنبه 8 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:23 ق.ظ http://chorion.blogsky.com/

http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com/1389/07/05/post-12/

آهان اونوقت این یعنی آدرس درسته وبلاک ما.

فرخ پنج‌شنبه 8 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:40 ق.ظ http://chakhan.blogsky.com

خشونت شایسته روح زیبای تو نیست
البته من هم گاهی خشن میشم ... اما خودت بهتر میدونی که بعد از هر عصبانیتی ُ آدم حال بدی پیدا میکنه..
آدرس معاون مدیر عامل رو بدی ُ ترتیبی خواهم داد تا بچه ها ادبش کنند و یه پوستی ازش بکنند! ارادت

خشن نیستم فرخ جان.
کمی سکوت میخوام. همین.

مرجان جمعه 29 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:25 ب.ظ http://www.radepayekhis.mihanblog.com

وای که چقد خوب می فهمم چی میگی!
گاهی وقتا انقد اینطوری میشم که افکارم فلجم می کنه! مبادا برم و بلایی سر خودم بیارم!

هه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد