چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

دیوانه...

چند روزه که یه جوریم. انگار تو این دنیا نیستم. انگاری که راه من با بقیه آدما فرق داره.مثل این که تو صف انتظارم. ولی نمیدونم انتظاره چی. حتی اینو نمیدونم که از بقیه جلوترم یا عقب تر . نمیدونم منتظرم که بقیه به من برسم یا من  با یه اتفاقی به بقیه برسم. تو هپروتم. انگار هیچکس منو نمیبینه و این یه حس خوب بهم میده. دلم میخواد مغز منم بیافته تو اون لیوان یخ تو.


نوشته شده توسط من

نظرات 22 + ارسال نظر
آ . د . م سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:11 ب.ظ http://www.1adam.blogsky.com

:)

باید گریست

تو سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:38 ب.ظ http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

چه انتظار عظیمی نشسته در دل ما
همیشه منتظریم و کسی نمی‌آید.
میخواستم بگم دورت بگردم اما گفتم چه فایده......

تو میگفتی شاید نتیجه داشت. شاید ... :-)

حسین سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:59 ب.ظ http://www.bedunesharh.blogsky.com

سلام تو
مرسی از حضورت
خوش به حالت که همچین حسی داری
اگه میدونی چه جوری به این حال رسیدی بگو منم دوست دارم این حسو تجربه کنم.
منتظر حضور سبزت هستم.

این پست توسط من نوشته شده.
(این وبلاگ توسط دو نفر نوشته میشود (من و تو))
انتهای هر پست هم نوشتیم که توسط کی نوشته شده.

RaSo0lً سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 06:26 ب.ظ http://1man.blogsky.com

این نیز بگذرد :دی

۱۰۰ البته

حسام سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 06:59 ب.ظ http://www.notefalse.blogfa.com

تو خودت باش درست میشی

چون خودمم سخته

doubt سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 07:16 ب.ظ http://dorahi-shak.blogfa.com

ولی من دلم میخواد مغزمو بندازم تو اب جوش تا وا بره.چربی هاش از هم بپاشه

وواااییی نه مغزم میسوزه. عصبیم کردی

جمع اضداد سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:21 ب.ظ http://emadi.blogsky.com

حالا چرا دیوانه؟؟

چون دیوانه ام

دون ژوان سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:43 ب.ظ http://www.don-juan.blogsky.com

نمرده باشی خبر نداشته باشی. truewoman نباشی!؟

نه اینو فقط میدونم که زنده ام دون ژوان

فرخ سه‌شنبه 20 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:10 ب.ظ http://chakhan.blogsky.com

منم دارم مثل خودت اینجوری میشم .. منتها شما دو نفرید و با همید و من فقط یک نفرم .. تنها و خسته و غمگین... خداوند شما رو برای هم حفظ کنه ..

اونوقت ما ۳تا میشیم و تو دیگه خسته و تنها نیستی

کوریون چهارشنبه 21 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:10 ق.ظ http://chorion.blogsky.com/

این که منتظر رسیدنی ، یعنی نرفتی اصولا!
-
تصدقت ..[گل]

امیدوارم زودتر برسم هرچند انتظارو دوست دارم .
مرسی که هستی کوریون

یخمک چهارشنبه 21 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:11 ق.ظ http://pizuri.blogsky.com

نظرت شما دو تا راجع به این که اصلا اون مغزه رو بندازین بره چیه ؟‌ خیلی خوبه ها !‌

حیف نیست واقعا؟

جمع اضداد چهارشنبه 21 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:16 ق.ظ http://emadi.blogsky.com

دو تا مغز توی یک لیوان یخ! نه جا نمی شه. باید فکر دیگه ای بکنی

خوب میندازیم تو یه پارچ. مرسی از راهنماییت

امیر چهارشنبه 21 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:35 ق.ظ http://my4divari.blogsky.com

کدوم لیوان یخ ؟؟ مگه مغز میره توی لیوان ؟

همان لیوان یخ. لیوان یخ تو
گاهی میرود

dr.diana چهارشنبه 21 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:25 ق.ظ http://raad.blogsky.com/

انتظار حس عجیبست
شاید انتظار گذشتن از خود .....

نه فکر نمیکنم انتظار از خود گذشتن را داشته باشم

تکه چوبی که تبدیل به یک اثره هنری شد چهارشنبه 21 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:49 ب.ظ http://kafe-zarrafe1.blogfa.com/

گاهی بهتره خسیسی رو کنار بذاری و سرمایه ات رو با بقیه قسمت کنی!

کدام سرمایه ؟

این وبلاگ توسط دو نفر نوشته می شود (من و تو).
احتمالا تو برای شما کامنت گذاشته و شما جوابش رو اینجا تو پ ستی که من نوشته دادید.

نیکو چهارشنبه 21 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:55 ب.ظ http://boyekhobegandom79.blogsky.com

نه دیگه لیوان کمه پارچ لازم شدین

مغز من جا میشه تو باید یه فکری به حال مغزش بکنه

آنشرلی چهارشنبه 21 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:38 ب.ظ http://cupid89.blogfa.com/

انتظار بده
حالا واسه هرچی که هست
امیدوارم انتظارت بیخود نباشه و به سر برسه

امیدوارم...

یاسین چهارشنبه 21 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:53 ب.ظ http://www.sooryas.blogsky.com

سلام. این روزها را دوست دارم یا ندارم مهم نیست . مهم اینست که حوصله ای نیست تا سر کنم این همه رنج را...
من چون وبلاگ های باحال رو لینک می کنم . لینکت کردم...

سلام
رنج نیست برای من ولی حوصله اش را ندارم هر چه که هست
مرسی

antimatter چهارشنبه 21 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:25 ب.ظ http://amnesia.blogsky.com

می گریم
برای تو
نه
برای خودم
برای چسبندگی روح خودم
و شاید
اگر اشکی ماند
برای روح تو و او


اشکهای شما را سپاس.

نوید چهارشنبه 21 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:34 ب.ظ http://eshghe-asemani-sokht.blogfa.com

در برابر وحشی ترین تازیانه ها,

سکوت مردانه و غرورآمیز مرد نباید بشکند.

در برابر هیچ دردی لب مرد نباید به شکوه آلوده گردد.

من از نالیدن بیزارم.

سنگین ترین دردها و وحشی ترین ضربه های آفرینش,

تنها می توانند مرا به سکوت وادارند.

نالیدن,

زاریدن,

گله کردن

,شکایت,

شب سکوت تاریکی
و این چیزی است که من را به آرامش میرساند

فرناز پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:03 ق.ظ http://www.charkhrisak.blogfa.com

تو اون لیوان یخ تو ...

می نویسی /. مینویسم /. انگار باید نوشت تا آروم شد !

چون آرومم مینویسم

هادی پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:44 ق.ظ http://rahibeaseman.blogsky.com/

ای بسوزه پدر عاشقی

ای کاش عشقی در کار بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد