از اونجایی که من اومدم و وبلاگتو دیدم با خودم گفتم که بازم به بلاگت سر میزنم... وبلاگت خیلی باحال بود... به بلگ ما هم سر بزن و به دوستات هم درباره بلگ ما بگو.خوشحال میشم سر بزنی http://stinson.bloghaa.com/
حسودی شهر تو را کردم من عاشق شهرم هستم ولی یه شهر مرده **************** جوابی داشتی تو وبلاگم منتظرتم ممنون از حضور گرمت
ما معمولا تو وبلاگ خودمون جواب میدیم... حسودی کن حسودی هم داره بس که خوبه این شهر...بس که هیچ کس به هیچکس نیست... بس که همه دلشون گرفته تو این شهر.. حسودی کن....
دقیقا چه جوری تجاوز کرد. میشه توضیح بدی!؟ مثه بختک افتاد روت؟! مطمئنی آشنا نبوده!؟ ببخشید اگه ناراحت شدی. به رسم نابرابری
این یکی شوخی بردار نبود دون ژوان عزیز... حالم بسیار بد شد... جرواجر شدم با این کامنت... کاش میدونستی حتی واسه نوشتنش چه زجر وحشتناک روحی رو متحمل شدم.. من با این اتفاقات به استیصال میرسم دون ژوان......استیصال.............
حس فوق العاده بدیه وقتی کسی با نگاهش،کلماتش ،رفتارش به آدم تجاوز میکنه! پی نوشتتو درک میکنم اما همیشه خیلی زورم میگیره که چرا من باید آرزوی هیچ بودن بکنم توی اینجور مواقع؟ تقصیر من چیه آخه!!!؟
با درود بر دوست عزیز شب زندان با نوشته ی "تاکسی چهار شنبه" به روز شد. منتظر حضور گرم و سبزت و از تاخیر طولانی مدت شرمنده ام http://shabzendan.blogfa.com http://shabzendan.blogsky.com
قابل تامل بود....
.کاش من بودم!
...سبز باشی واهورایی
بیشتر قابل فرار بود...
از اونجایی که من اومدم و وبلاگتو دیدم با خودم گفتم که بازم به بلاگت سر میزنم...
وبلاگت خیلی باحال بود...
به بلگ ما هم سر بزن و به دوستات هم درباره بلگ ما بگو.خوشحال میشم سر بزنی
http://stinson.bloghaa.com/
ممنوم که سر زدید...
حتما میایم میخونیمت...
حتما به شدت نفرت انگیز بود...
همه رو برق گرفت و شما رو چراغ نفتی؟
نه چراغ نفتی نبود فرخ...
خیلی شدید بود...به شدت شدید...
کاش من هیچ بودم ...
پی نوشتت یه دنیا حرف داشت !
اوهوم...
یه دنیا حرف داشت که هیچ وقت نخواهم زد...
بعضی وقتا از بعضیه همون حرفی که بقیه میزننو می شنویم، اما با این تفاون که نا فیها خالدونمون آتیش می گیره...
این حرف هم از اون دست حرفا بوده...
من آپ شدم، حله!
کلا بعضی چیزا رو دلت نمیخواد هیچکس بفهمه...
میام میلا جان...
من خیلی بی احساسم یا شما خیلی احساساتی؟
اصلا به احساسات ربطی نداشت...
حسی بود هامون...
خیلی خوب میتونم حستو وقتی این پست و گذاشتی درک کنم
تنم و میلرزونه تو
تنم لرزید من....
خیلی که حسی بشه می شه احساساتی و این احساساتیه.انکار نکن
حسودی شهر تو را کردم
من عاشق شهرم هستم
ولی یه شهر مرده
****************
جوابی داشتی تو وبلاگم منتظرتم
ممنون از حضور گرمت
ما معمولا تو وبلاگ خودمون جواب میدیم...
حسودی کن حسودی هم داره بس که خوبه این شهر...بس که هیچ کس به هیچکس نیست...
بس که همه دلشون گرفته تو این شهر..
حسودی کن....
پای مطالبی چنین شخصی، فقط می توان نوشت: اوهومممممم.
انگار آدم ها هم باید سیم خاردار داشته باشند.
قصدش این نبود...
من حساسم زیاد...
چقدر آشنا!!
کارتو دوست دارم
از خوندن مغزت خوشم میاد
خوشمون میاد از خوش اومدنتون..
خوش اومدید...
کاش من همه بودم
نه دیگه در این حد....
اخ گفتی
انقدر بدم میاد وقتی داری میری تو خیابون یا سوار تاکسی میشی طرف می شناست ولی تو نه
اصلا منظور این نبود...
ولی به هر حال ممنون که هستی....
شناختن / تجاوز / سایه اش / بختک ...
آفرین خیلی خوب بود این نوشته ات
هزی بردیم رفیق
به رسم رفاقت و مهر
خوبه که دوست داشتی...
حالا که تو غربتی شاید بوی این نوشته ها از غریبی دورت کنه...
شاید....
این روزا خیلی ها به دست های و نگاه هم تجاوز می کنن
واسه همینه آدم دلش نمیخواد حتی از اتاقش بیاد بیرون...از زیر پتوش...
ولی واقعا این یکی نمیخواست تجاوز کنه....
روح من خصوصیات مزخرفی داره...
یه تابلوی همه چی ممنوع باید بگذاری رو دلت...
آفرین حسام....
خیلی وضعیت گندیه این ممنوع...
اگه قراره این جوری باشم باید برم بمیرم...
نمیدونم خودمم به شدت درگیرم....
سلام بر من
درود بر تو
به رسم رفاقت و مهر
قربونت بریم هر دوتامون که انقدر تو خوبی
که ما دیر تونستیم بهت کابل بزنیم...دیر تونستیم ارتباط بگیریم...
دیر شد اما خوب شد....
هیچ هم باز هست...
کاشکی اصن نبـــــــــــــــــــــــــــــــودم!
هیچ نبودن رو به اصلا نبودن ترجیح میدم...
و دیگر هیچ!
شاید هم دیگر همه چیز....
من به روز شدم.
اما این بار هم نتونستم به سفارش شما عمل کنم...
میام میلاد...
کدوم سفارش؟؟
کاش من به اندازه دنیا دنیا بودم...
هستی احسان....
کافیه یه لحظه حس کنی...
دقیقا چه جوری تجاوز کرد. میشه توضیح بدی!؟ مثه بختک افتاد روت؟! مطمئنی آشنا نبوده!؟
ببخشید اگه ناراحت شدی.
به رسم نابرابری
این یکی شوخی بردار نبود دون ژوان عزیز...
حالم بسیار بد شد...
جرواجر شدم با این کامنت...
کاش میدونستی حتی واسه نوشتنش چه زجر وحشتناک روحی رو متحمل شدم..
من با این اتفاقات به استیصال میرسم دون ژوان......استیصال.............
سعی کن شبا زود بخوابی تو
چشمات ضعیف می شناااااااااااااااااا
به رسم رفاقت و مهر
چشم دخوی عزیز....
حس فوق العاده بدیه وقتی کسی با نگاهش،کلماتش ،رفتارش به آدم تجاوز میکنه!
پی نوشتتو درک میکنم اما همیشه خیلی زورم میگیره که چرا من باید آرزوی هیچ بودن بکنم توی اینجور مواقع؟
تقصیر من چیه آخه!!!؟
تقصیر تو تقصیر خودته...
با درود بر دوست عزیز
شب زندان با نوشته ی "تاکسی چهار شنبه" به روز شد.
منتظر حضور گرم و سبزت
و از تاخیر طولانی مدت شرمنده ام
http://shabzendan.blogfa.com
http://shabzendan.blogsky.com
کلا بچمون نظریم نداره...
چشم میایم میخونیم...
سفارشت در مورد به کار بردن عمس های غیر دلخراش...
فهمدیم...
مرز ذهن را تا خودت نخواهی کسی نمیتواند بدرد.
اگر دروازههای ذهنت را باز گذاشتی آنکه پشت در ایستاده و آشناست وارد میشود.
گاهی میشود که پنجرهای را باز میگذاری غافل از هجوم ملخ...
حس ناخوش اگر گذرا باشد تجربهاست و قابل تأمل.
اگر خوب است مانا بادا و دیرپا و اگر بد گذرا....
اوه اوه....
خیلی خوب گفتی...
مرز ذهنم باز بود...
اما نمیدونم چرا و چطور باز کردم؟؟!!!!!!!!!!!!!!!
جلوتر نیا
این روزا از همه میخوام در فاصله ی یک متری من بایستند...
سلام
خیلی خوبه این فاصله ها.......
اگر بیشتر از یک متر هم باشه دوست تر میدارم....
علیک...
مرزهایت را ورود ممنوع بزن
اگه این کارو بکنم میرم اون ته تها...
برام خوب نیست....
جالب بود
مرسی...
apaam
باشه...
حس بدی است می دانم.
کاش بودم همچو عنقا بینشان در روزگار
تا نبینــــــد چشــــم تنگ مــردم دنیا مرا
راستی! فیلتر شدم... آدرسم تغییرکی کرده!
فدای شما.
ای وای...
چه بد که فیلتر شدی...
خوب خیلی سیاسی ننویس احمد...
جلوتر نیا
سلام
نمیام...
علیک
تو در جواب چه گفتی؟
لطفآ جوابتو تو وبلاگ خودم ثبت کن...
مرسی
لطفا از ما نخواهید جوابتون رو تو وبلاگتون بدیم...
ممنون.
چه قانون پیچیده ای:اگه کسی از یه مطلب شما خوشش اومد و خواست اون مطلبو بیشتر کشف کنه و درخواست بده که توی وبلاگش جواب بدین,شما جواب نمیدین....
مرسی... از این به بعد میام و میخونم...
خوب تو همون پست بهتره سوال کنید...ما حتما جواب خواهیم داد..
به هر حال این قانون ما هست ولو پیچیده...
مرسی ما خوشحال میشیم که شما با توجه زیاد پست هامون رو میخونید...
در خدمتتون هم هستیم...
سایه اش به مرزهایم تجاوز کرد و من هیچ شدم !
کاش نوری نبود تا سایه ای باشد که تجاوز کند به مرزهایم تا من هیچ نشوم...
تجاوز به حریم و گاهی لخت شدن...
خیلی خوب بود...وقابل درک!
و گاهی لخت کردن....
مرسی که درک میکنی...
خوش اومدی تازه وارد عزیز...
جواب پی نوشت: تو هیچی نیستی
پینوشت این پست هرگز خنده نداشت....