بالای چاه ایستاده بود...
طنابش را پرتاب کرد ته چاه...
میخواست من رو از ته این چاه که توش گیر افتادم نجات بده...
اما من طنابش را نگرفتم...
تو همون تاریکی و ظلمت فهمیدم یه جای این طناب پوسیده است...
دلم نمیخواست تا وسط راه بیام و دوباره وحشتناک تر از دفعه قبل پرت بشم پایین...
کاش دیگه هیچ کس نفهمه که من ته این چاه هستم...
الان عمق و سرمای اینجا رو به همه چی ترجیح میدم...
نوشته شده توسط تو
چیزی که شکسته
دوباره شکستنس هیچ معنی نداره
فقط خورد تر می شه . .
می خوای خورد تر نشی ؟!
میخوام خردتر نشم...
عزیزم لینکت رو بزار...
حرف نداشت
آره کاش ما رو تنها بذرن
نه حالا تنها...
اما اگه میخوان ما رو بکشن بالا طنابشون پوسیده نباشه...
لینکتون کوش پس؟؟
و اعتصموا بالحبل الله ...
با صدای نامجو بخوان...
حسام پکیدم با این کامنتت....
هیچی نمیتونم بگم پسر هیچی.....
کار خوبی می کنی که طنابشو نمی گیری. فقط زندگیتو به خاطر کسی که ارزششو نداشت خراب نکن.
چشم..
کم میای نعیمه جان...
چه بد که یه جای طناب پوسیده بود...
شاید هم چه خوب...
شاید هنوز با چاهم کامل نشدم...
یکی می ئونه ته چاهه یکی نمی دونه
یکی جرات اینو داره که به ته چاهه یکی نداره
تو یه قدم جلوتر از همه ی مایی
جرات داری بگی ته چاه گیر افتادی
ای کاش می گرفتی طنابشو
لااقل تا نصفه ی راه می امدی و بعدشم خدا کریم بود
تازه از این ستون به اون ستون فرجه
می تونستی از باقی راه خودت بری
همه چی گهه ... اولش سخته
ای کاش می گرفتی
حدیث فردایم
به رسم رفاقت و مهر
نه..
ادامه ای نداشت...
ادامه اش فقط پرت شدن دوباره بود و بس....
خرد تر نشو از هم نپاش
چینی بند زده رو بند نمی زنند دیگر
بند نمیزنن...
هواسم هست خردتر نمیشم....
کوچکترین امید رو هم نباید از دست داد.نگو که ترجیح می دی
اگه قرار طناب نجاتم یه جاییش پوسیده باشه
ترجیح میدم هامون....
جالبه درست مثل حکایت من
منم این سرمای تنهایی رو بیشتر دوست دارم
ـــــــــــــــــــ
شاید حرفاشون درست باشه اما ای کاش کمی درکم کنن
به نظرم جالب نیست
این مزخرفه که همه حکایتاشون عین هم شده....
گر دل این مخزن کینه است که مردم دارند
هر که یک دل شکند، کعبهای آباد کند
مجتبی من دل شکستم؟؟!!!
می دونی چند بار پستت رو خوندم !
:)
هر چند بار که میخوای بخون....
میتونی بخوریش این پست رو ....
میتونی این پست رو تزریق کنی توی روحت....
دورت بگردم, خانم, لینک بزار فدات شم لینک بزار...ای بابا :-(
همونجا باش. سیم بکسل میارم
آها...
آفرین بهروز....
سیم بکسل که بیاری حله....
به اون میتونم اعتماد کنم...
کاش من هم می فهمیدم که این طناب پوسیده ست !
خیلی محکم تر پرت شدی؟؟
چقدر درد کشیدی فرناز عزیزم؟؟!!
جدا نمیشه!بعضی وقتا جاها و خاطره های بد بیشتر حال میدن!!
نه دیگه حسین....
من از جاها و خاطره های بد میترسم...به شدت میترسم...
کاش دیگه هیچ کس نفهمه...خیلی قشنگ نوشتی...
یا اگه فهمید مثل بهروز سیم بکسل داشته باشه...
همان بهتر که نجات دهنده برود گورش را گم کند ، بخوابد توش عوضی ..
عوضی نبود...
فقط کمی پوسیدگی داشت...
همین!
کوریون غیریتی میشود...!!!
دیرین دیرین...
و گاهی چه لذت بخش است تاریکی این چاه تیره...
بدون تو...!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ممنون از حضورتون
پوزش بابت تاخیرم.......
مرسی از تو که وبلاگ داری و ما میتونیم بخونیمت...
هنوز تصمیم نداری بنویسی؟؟؟
طناب سالم می آورم. تو قرار است عزیز دیگری برای مصر شوی شاید.
من عزیز مصر بودم تو خبر نداشتی ژوان...
عادت کردی بهش یا بهتر از همه جا دیدیش؟
عادت نکردم دوستش دارم زیاد البته بهتر از همه جا هم دیدمش....
چه عجب شما پیدات شد...
به رسم رفاقت و مهر
و این حدیث فردای دخو که دارد می رمبد و می برد همه چیز را با خود
مالت رو سفت بچسب همسایت رو دزد نکن دخو :-))
ممنون که بهم سر میزدی
آهان یعنی الان سر نمیزنیم...؟؟
چشم میایم...
ما هم ممنون که میای و واسه پست نجات این کامنت کاملا مرتبط رو میزاری...
خوب کاری می کنی برادر
اصولا تو این دوره زمونه همه ی طناب ها پوسیده و نا مرغوبن.
مثل حرفا که پوشالینو دوان ندارن.
مقل آدمایی که پای حرفاشون وا نمیسن.
و....
بهترین کار همون ته چاه موندنه.
برادر قصد نداری ما رو لینک کنی؟؟؟
همشون که نه...بعضیاشون...
تا وقتی از اون عکس ها میزاری لینک نمیشی میلاد...
سرما
کاش سرمای جایی رو که آدم رو از زندگی ساقط می کنه ترجیحا، ترجیح نمی دادای
نجات ،نجات یافته گان، نجات دهندگان ، همشون با خودشون یه سوسو یی به همراه دادرن واون سوسوی نجاته
مهم طناب پوسیده نیس اهمیت در نیت نجات علی ای حال چه با طناب پوسیده باشه یا با سیم بکسل
اگه طرفت با طناب پوسیده اومده سراغت چون تو اون استرس وهیاهو چیزی جز اون طناب پیدا نکرده
ببین موقعی می تونی از پرت شدن دوباره تو وجودت ترس رو راش بدی که بدونی و به یقین برسی که تو سیه چال عمیق تری پرت می شی نه تو همون چاه با همون ارتفاع
نیومدن تو و نگرفتن اون طناب یعنی اینکه نمی خوای سعی بکنی که نجات پیدا کنی واینکه دوس داری دیگران رو مقصر جلوه بدی
در هر صورت این دفعه هم مثه دفعه های قبلی خیلی خوب به روز شدی
پایدار و بر قرار باشی ته چاه
نوکرتیم تو
دوس داشتی بهمون سر بزن یا تهش سرمونو بزن
یا حق
نمیتونم خودم رو گول بزنم...
یقین دارم که به سیاه چالی عمیق تر پرت میشم...
میخوام اما نه به هر قیمتی...
راستی من که قبلا شما رو اینجا ندیده بودم؟؟؟!!!!!!!!....
خب خودت بدون طناب نمی تونی بیای بیرون؟؟
خیلی خوشم اومد که حواست به پوسیدگی طناب جمع بوده...
نمیشه,خیلی گیرم توش...تنها نمیتونم...
خوبه فهمیدی....این خودش یه قدم به جلو ست
اوهوم...
یا حداقل یه قدم به عقب نیست...
یاد آخر خوان هشتم از اخوان افتادم که میگه:
این برایش سخت آسان بود و ساده بود
همچنانکه می توانست او اگر می خواست
کان کمند شصت خم خویش بگشاید
و بیندازد به بالا...
...
می توانست او اگر می خواست
میخوام اما واقعا نمیشه...
شاید هم ته ته ته دلم نمیخواد...شاید...
نمی دونم
ولی اگه از دستت بر می آد، مضایقه نکن.
بعضی وقتا و برای بعضی دلا لازمه
نه مجتبی...
نمیشه طناب پوسیده رو گرفت...
اگه بگیرم من رو پرت میکنه به چاهی عمیق تر...
اگه طنابی که نپوسیده پیدا کردی سلام مارو هم بش برسون!
پیدا که میشه...
اما سخت....
ته چاه باشی
تاریک باشد
نمور باشد
اما روحت در آرامش باشد
از طناب هیچ کسی بالا نرو
معلوم نیست آن بالا آسمان چه رنگی است.
معلوم نیست چه آشی برایت پخته است.
من هم کار ترا خواهم کرد.
یا حق
کار خودت را در چاه خودت..
خوبه که تو هم اهل چاهی یک مرد عزیز...
طناب را می گرفتی می کشیدی پایین بلکه آسمان یک همدرد برایت بزاید !
نه...هیچ کس به چاه من نمی آید...
سلام.خوش اومدی..
همیشه اسم شما رو تو کامنت پستای بچه ها میدیدم اما هیچ وقت روت کیلیک نکردم...همیشه هم دلم میخواست کیلیک کنم اما نمیکردم و نمیدونم چرا....
اما الان حتما میام میخونمت...
لینک هم میذاریم...چشم
ترشحات مغزی بیش نیستند که هر از چند گاهی باید خالی شن تا جا واسه بعدیا باشه !
شاید ما بخوایم ترشحات قبلی شما رو بخونیم....
لینک بزار تا خودم و تو رو با هم نکشتم...
لینک بزار این یه دستوره...
نمیدونم گاهی نکبتی ها را به دوستیه خاله خرسه ترجیح میدیم خب..
گاهی قابل ترجیح هستند خوب....
نه من مهمون امروزت بودم و امروز تازه اومدم به مهمونی در واقع دعوتی در کار نبود ما سر زده اومدیم رفیق
من به روز شدنای قبلیتو خوندم با اجازت
ببین تو گفتی یعنی قبلا گفتی که ارتفاع چاهت همون قده و تغییر نکرده
پسر اگه فکر می کنی پرت شدن دوبارت تو عمق عمیق تریه پس همون ته چاه بمون و خوش باش با خستگی و درماندگی و ناچاری....
رفیق نمی خوای بیای تهش سرمونو بزنی ما نمی خوایم بهمون لطف کنی و سر بزنی بیا حداقلش سرمونو بزن
لطفت جاری رفیق
عاشق دلخسته ،منتظر
یا حق
من چاه رو به لجن ترجیح میدم...
دوباره پرت شدنش به لجن ختم میشه...
شاید هم طناب انداخته که خودش بیاد پایین
راست میگیا....
اما نه اون میخواست من رو بکشه بالا...این رو مطمئنم...
مرسی...
مرسی بابت چی؟؟؟
چطوری مطمئن شدی که پوسیدهس؟ شاید به نظرت اومده. سایهروشن چاه آدمو به اشتباه میاندازه.
مطمئنم...حتی بوش رو هم میتونستم حس کنم...
پسر می تونم لینکت بذارم اگه اجازه می دی ؟
اسمتم واسه لینک بگو
فدایی داری پسر
خواهش میکنم.لطف دارید.
لطفا به اسم وبلاگ (چسبندگی های روح ما)
چقدر نیاز به نجات داریم این روزها
ای کاش تو می توانستی نجاتمان دهی
من تو کجایی
به رسم رفاقت و مهر
دخو جان دنبال من توی پستهایی که خودش نوشته بگرد...
اون تو پستای خودشه....
سلام
چه خوب که طناب را نگرفتی. سرما عادت می شود و این عمق خانه ای خواهد بود هر چند نمور و تاریک اما تو را در امان نگاه خواهد داشت
این شاید امنیت است...
اما به قول عزیز بزرگی راه رسیدن به خدا از میان خلق خداست....
ادم از هیچ چیز خبر نداره. نمی تونی بگی پوسیدس به همین خاطرم نری بالا.باید ازش استفاده کنی
هامون پوسیدس...به خدا پوسیده...
اگه من بگیرم و دوباره بیفتم یه جای تاریک تر /گندای بعدش رو کی جبران کنه؟سقوط های بعدش...اون سقوط های منتهی به زوال رو کی جبران میکنه هامون..
نمیشه هامون...از هر زاویه ای نگاش میکنم نمیشه...
سلام بر تو
درود بر من
سلام و درود ما بر دخوی خارجی....
سلام، از وبلاگت خوشم اومد. میای به هم لینک بدیم؟
شما فک کنم از وبلاگ همه خوشت میاد و دوست داری با همه لینک بازی کنی؟؟؟!!!
اول بیا وبلاگ رو بخون...
یه دو تا نظر بده...
اصلا اجازه بده ما حداقل یه بار شما رو بخونیم...
والا.....
مراقب باش خطر در کمین است...قصد دارن با طناب به ظاهر سالمی دوباره چاه عمیق تری را نصیبتان کنند...
قصد که ندارند...
شاید خودشون هم نمیدونن/خودشون هم به پوسیدگیشان آگاه نیستن.....
شاید هم میدونن ولی انکار میکنن...شاید...
اوم م م
یه هو هوس کردم تموم کامنت هایی که برات گذاشته بودن رو بخونم
با تموم کامنت ها موافقم
چه خوب شد که طنابش رو نگرفتی
چه بد شد که طنابش رو نگرفتی
چه بد شد که توی چاه موندی
چه بد شد که از چاه نزدی بیرون
چه خوب شد که تاریکی رو ترجیح دادی
چه بد شد که نرفتی توی روشنایی
می بینی همه چیز هست و نیست
مهم اینه که تو چی بخوای
تو به چی تعلق خاطر داری تو
سیاهی یا سپیدی
این بود نظر اصلی من درباره ی این پستت
قدیمیا می گن صلاح کار خویش خسروان دانند
به رسم رفاقت و مهر
مگه کامنتهایی که دوستامون واسمون گذاشتن هندوانه و خیار بود که هوس کردیشون؟؟!!!
تازه 90 درصد کامنت ها رو هم که خودتون گذاشتید... :-))
قدیمیا همیشه هم همچین خوب و درست نمیگنا...
شاید وقتشه که یه پست تازه نوشت
چشم...
دلتنگیهایت را به باد بسپار عزیزکم
تو را هیچ پیوندی با سرما و تاریکی نیست ... چون خورشیدی که در تبعید مانده ، از چاه برون آی و بدرخش!
من منتظر طلوع تو خواهم بود ...
چه انتظار عظیمی نشسته در دل تو
همیشه منتظری و کسی نمی آید....
یه دات بلاگفا فقط تهش کم داره
www.missspink.blogfa.com
به به..
چه عجب شما دلت اومد لینک بزاری :-)
ته چاه
دیواهاش یخه
سرده
این سرما در مقابل گرمایی که فقط لحظه است
پرستیدنیه!پرستیدنی!
پرستیدنیه...
اما این چاه راه زندگی انسان نیست....
ما فقط گیر کردیم راحیل....
زود قضاوت نکن.هیچ نمی دونی.برو بالا
هامون اسرارت داره دیوونم میکنه...
گیج گیجم...
چند تا نظر آخر رو به جای اینکه تایید کنم دیلیت کردم شرمندن