نگفتی. چون ترسیدی یا نخواستی غرورت بشکنه!؟ میگن فراموش شدن بهتره از به زور و به هر قیمتی موندن و فراموش نشدنه.
وقتی همه این حس ها به من هجوم میارن تنها کاری که میکنم اینه که نا جایی که ممکنه خودمو میزنم به اون راه که یعنی هیچی نمیدونم...هیچی احساس نمیکنم . تا آبها از آسیاب بیفته و بشه دوباره زندگی کرد! خلم نه!؟
اینجایی که میگی کوچه علی چپه... بسیار آشنام با این کوچه مثل کف دستم میشناسمش... خلی...مثل ما...
دست دست کردن نگاهی از سر بند آمدن زبان ، نه از سر نداشتن حرف. دستانی که بعد از رفتنش تازه جرات دراز کردن به سمتش را پیدا می کنند. همیشه یک گام عقب است. یک گام تا نرسیدن. او رفت چون نفهمید. من ماندم چون نتوانستم...
انتظار دلهره ی انتظار دلهره ی مال خود نکردن دلهره ی نداشتن و سر آخر مال دیگری شدن
پسر احساست رو عالی قلم می زنی
ولی من الان تو سوگ رفتن داداش حبیبم اون از اول می دونست می ره و حالا ست زمان رفتن او تو بلاخره به من منتظر افتخار می دی که لینکت باشم یا نه من هنوز منتظر جوابتم ؟
یک مسیر این است. مسیر رو به شیب که احتیاج به افزودن هیچ نیرویی ندارد. یک مسیر هم هست که به انرژی گذاشتن و دست و پا زدن نیاز دارد. سربالاست، سخت است و ناهموار. شاید در نقاطی به استراحت نیاز داشته باشد یا کمک یک دوست خوب برای هل دادن.
((شاید در نقاطی به استراحت نیاز داشته باشد یا کمک یک دوست خوب برای هل دادن)). اینا خیلی توش آگاهی داشت....خیلی خوب بود پ.نون دلم میخواد برم چند روز بهش فک کنم... شاید نتیجه گرفتم...شاید...
مرسی از خوندنت دوست عزیزم یه حرفایی دارم که از دل زمونه در میاد، از زبون من میلاد در نمیاد. یه غم هایی دارم که غم من نیست، غم جامعس... من سعی می کنم هم زمان پیش ببرمشون. باز هم ممنون از اومدنت.
حرفات رو بزن میلاد ما هم حتما میخونیمت... خواهش میکنم...
چیزی برای ترسیدن اونجا نیست... پس دلهره نداشته باش.............بزن به قلب چیزی که ازش می ترسی تا دود بشه و بره هوا!! آی نه چی میگم؟ دود نه! بخار شه بهتره! فعلا به حد کافی دود داریم!
دلهره ها بیرحم و عذاب آورند و معمولا ما را از شادی و خوشبختی دور میکنند! دلهره و نگرانی برای ماست ... بله اما باید آنها را نادیده گرفت و در نبودشان از زندگی لذت برد!
خیلی پر رنگ هستند... نمیشه ندیدشون فرخ...
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
خیلی عالی بود...
دلهره فراموش شدن
و سرآخر فراموش شدن
و چقدر حس بدیه این فراموش شدن مخصوصا از ذهن اونی ک اصلا توقعشو نداری!
استرس داره....
ممنونم سحر...
همه ی عمر دیر رسیدیم تو ...
به رسم رفاقت ومهر
دیر رسیدیم دخو...
نرسیده باید برگردیم دخو...
نگفتی.
چون ترسیدی یا نخواستی غرورت بشکنه!؟
میگن فراموش شدن بهتره از به زور و به هر قیمتی موندن و فراموش نشدنه.
وقتی همه این حس ها به من هجوم میارن تنها کاری که میکنم اینه که نا جایی که ممکنه خودمو میزنم به اون راه که یعنی هیچی نمیدونم...هیچی احساس نمیکنم .
تا آبها از آسیاب بیفته و بشه دوباره زندگی کرد!
خلم نه!؟
اینجایی که میگی کوچه علی چپه...
بسیار آشنام با این کوچه
مثل کف دستم میشناسمش...
خلی...مثل ما...
دست دست کردن
نگاهی از سر بند آمدن زبان ، نه از سر نداشتن حرف.
دستانی که بعد از رفتنش تازه جرات دراز کردن به سمتش را پیدا می کنند.
همیشه یک گام عقب است.
یک گام تا نرسیدن.
او رفت چون نفهمید.
من ماندم چون نتوانستم...
او رفت چون فهمید...
او رفت چون من هم فهمیدم....
سلام...
فوق العاده بود...
از فراموش شدن متنفرم...
ممنون
متنفر نباش...
چون به هر حال فراموش میشی...
علیک سلام.
دیگه هیچ دلهره ای وجود نداره
فک میکنی...
چند وقت دیگه حالا دور یا نزدیک بهت میگم...
دلهره داشته باش چون باز هم دلهره ای وجود داره...
دقیقا پروسه زندگییه منه
چقدر قشنگ نوشتی
لینک شدی با اجازه
خواهش میکنم...
این پروسه سخته...البته فک کنم سخت باشه...
جز شعرهایی بود که از خوندنش لذت بردم.
با اجازه سیوش می کنم اما اسم شاعرش رو بنویسم تو؟
لذت ببر و بنویس تو...
و من در عجبم که چرا
عملمان همیشه دلهره هامان را تصدیق می کند
بس که همه چیز مزخرفه...
چرا تا شکفتم
چرا تا تو را داغ بودم ، نگفتم
چرا بی هوا سرد شد باد
چرا از دهن
حرفهای من
افتاد ...
" چه دردیه که همه این روزها از فراموشی میگیم ! زمانه زمانه فراموشی شد به این زودی ؟! "
بحثم سر امروز و دیروز نیست فرناز...
من کلا یاد کسی نبودم که حالا بخوام فراموش بشم....
من کلا فراموش شده به دنیا اومدم....
یـ ک شـ ب بـ ا خـیـ ا لـت
هر کجا بروی
مرا خواهی دید
یک شب
تمام شهر را دیوانه وار
با خیالت
قدم زده ام.
(رضا کاظمی_شاعر معاصر)
با خیالت قدم زده ام ....
مرسی این خوب بود...
عشقی که فاش نمی شود، ماندگارتر است.
عشقی که فاش نمیشود میسوزاند...
من خاکستر آدمهایی که عشقشون رو فاش نکردن دیدم مجتبی...دیدم...
"سرآخر" درسته یا "آخرسر" ؟
سر آخر
زیبا گفتی
.
همیشه وقتی ز اتفاقی دلهره داریم سرمون میاد
بد جور با هم هماهنگن
حالا تو این دنیای کوفتی هیچی با هیچی هماهنگ نیست به جز این یکی...
انتظار
دلهره ی انتظار
دلهره ی مال خود نکردن
دلهره ی نداشتن
و سر آخر مال دیگری شدن
پسر احساست رو عالی قلم می زنی
ولی من الان تو سوگ رفتن داداش حبیبم
اون از اول می دونست می ره و حالا ست زمان رفتن او
تو بلاخره به من منتظر افتخار می دی که لینکت باشم یا نه من هنوز منتظر جوابتم ؟
از رفتنش ما هم دلگیریم...
کل زندگی عدم/
لعنت به ایم جنگیدن که اگه حسش عقیم بود دیگه عدم میشد مدام/
حسام من عاشق این عدمم...
حتما یه روزی یه پست راجع بهش خواهم نوشت...
سلام.
میدونی این ترس از دست دادن...آخر باعث از دست دادن هم میشه...
ترس عامل نا شنا خته ای هست که....
یادش بخیر کتاب روانشناسی عمومی...دوران لیسانس...
دلهره نرسیدن آن روز ها...و فراموش شدندش...
اما این ترس زهرمار کرده زندگیم رو...
این ترس حتی توی نزدیک شدن به آدم ها هم وجود داره برای من....
؟!
فراموش شدن به بهای نگفتن!
شاید هم نگفتن به بهانه فراموش شدن...
چقدر تلخه نرسیدن و فراموش شدن...
کاش می شد چنگ زد این نشدن ها رو از دنیا کند و انداخت دور...
گاهی هم این نشدن ها رو باید جر داد از وسط....
یه چیزی مثل بختک میوفته رو حرفات وقتی تصمیم گفتن گرفتی
حسین یه چیزی مثل بختک افتاده رو احساساتم....
یه چند سالیه احساساتم زیر این بختک مونده داره خفه میشه...
احساساتم میخواد بزنه بیرون اما نمیتونه...
دلهره...
تو
من
سلام
دلهره...
هیس
علیک سلام...
سفر بودی؟
چرا همه چی اون طور که می خوایم پیش نمیره؟!
آخه بیچاره فقط دلهرشو داشته...
هیچی نداشته...
حتی اصلا کسی هم وجود نداشته براش...
تو خیالاتش فقط دلهره شو داشته...
می گن از هر چی بترسی سرت میادا...
حکایت همونه
عجب حکایت مزخرفیه این حکایت...
می فهمم حالا که چرا فکر می کرد می نویسم اینجا. تطابقهای زمانی و سبک فکری... خوشحالم از آشناییتون!
ما هم خوشحالیم...
اما از آشنایی تو فقط...
دلهره ی مردن.
و سر آخر مردن...
سلام
ممنون که بهم سر زدی
از هر چی دلهره داشته نرسیده بهش.عجب روزگاریه
اصلا هیچی نبوده...
فقط دلهرشو داشته....
سلام
همیشه دلهره باعث قدم های کند و ترس میشه و دیر رسیدن به موعود.
گاهی...
از ماست که بر ماست!
این حقیقت حالم رو بهم میزنه...
دلشوره بعضی چیزها زجرکشم می کند
که اتفاق افتادنشان برایم اتفاقی نسیت...
کاش میشد بعد از این دلشوره یک دلشیرینی عظیم نصیب ما میشد...
خوبی امیر؟؟؟
مثل اینکه خوشحالی؟؟
از کوریون چه خبر؟نیستش...
این وب شما هم اعصاب منو خورد کرده از بس باز نمیشه
اول باید ریلکس کنی بعد بیای تو وب ما...
از این وب دوزاریا نیست که راحت بیای توش:-))
حالا محض کم شدن عصبایتم باهاس بگم که پس بیخودی زحمت نکشیم و دلهره به خودمون راه ندیم دیگه
رو حرفم حرف بزنی دوباره عصبی میشم جون تو!
چشم حرفی نمیزنم...
یک مسیر این است. مسیر رو به شیب که احتیاج به افزودن هیچ نیرویی ندارد. یک مسیر هم هست که به انرژی گذاشتن و دست و پا زدن نیاز دارد. سربالاست، سخت است و ناهموار. شاید در نقاطی به استراحت نیاز داشته باشد یا کمک یک دوست خوب برای هل دادن.
((شاید در نقاطی به استراحت نیاز داشته باشد یا کمک یک دوست خوب برای هل دادن)).
اینا خیلی توش آگاهی داشت....خیلی خوب بود پ.نون
دلم میخواد برم چند روز بهش فک کنم...
شاید نتیجه گرفتم...شاید...
انگار همش تقصیر این دلهره های لعنتیه!
.
.
.
اینا همش مربوط به خود لعنتیمه...
برادر گرامی نظراتو بی پاسخ گذاشتیا.....
سر بزن بهم.
ببخشید میلاد...
چند روزی انگار تو این دنیا نبودم...
حتما میام...
@ کوریون : مردن که ترس نداره
این یعنی چی؟؟
مثلا اومدی از طرف کوریون کامنت گذاشتی؟؟
نه,به کامنت کوریون زدم
به رسم fb این طوری زدم
:دی
ببین من کلا منظورت رو نمیفهمم....
فراموش شدن بهتر از فراموش کردنه
با هم فرقی ندارن...
تو هر دو حالت باید یه خط گنده رو خودت بکشی...
اما آنقدر آن دلهرها شیرین است که به نرسیدنش می ارزد در واقع حظ بردن از زندگی یعنی همین دلهر ها را به دل خریدن
خریدیم اما میشه الان پس بدیم؟؟
گافی دادیم بس عظیم !
به روی خودت نیاور شما !
به کامنت دون ژوان بود,اشتباهی گفتیم کوریون! بس که این کوریون نیست همه ی فکر و ذکرمان شده کوریون D:
fb هم منظورمان facebook بود,که در آنجا به کامنت شخصی بخواهیم جواب بدهیم یا نظری بگذاریم یک @ اضافه می کنیم,یعنی در جواب فلانی این کامنت گذاشته شد
مهم نیست...
توضیحت کامل بود...
مرسی از خوندنت
دوست عزیزم یه حرفایی دارم که از دل زمونه در میاد، از زبون من میلاد در نمیاد.
یه غم هایی دارم که غم من نیست، غم جامعس...
من سعی می کنم هم زمان پیش ببرمشون.
باز هم ممنون از اومدنت.
حرفات رو بزن میلاد ما هم حتما میخونیمت...
خواهش میکنم...
و سر آخر بمیریم راحت شویم
سرآخربمیریم راحت شیم...
البته هیچ تضمینی نیس بعد از مردن راحت شیم...
دلم گرفت از این همه دلهره
دلت نگیره تازه از سفر برگشتی خوش باش...
پس از سر اول بدون که یه روز سرآخر فراموش میشی .
ما فراموش شدگانیم از روز اول...
راستی مفتخر شدیم و لینکیدیمتان
ما هم مفتخریم که لینک شماییم..
به یاد یادی دوباره
...
چیزی برای ترسیدن اونجا نیست... پس دلهره نداشته باش.............بزن به قلب چیزی که ازش می ترسی تا دود بشه و بره هوا!!
آی نه چی میگم؟
دود نه!
بخار شه بهتره!
فعلا به حد کافی دود داریم!
من میترسم...
منو بیاد گذشته های تلخ خودم انداخت !
متاسفم...
دلهره ها بیرحم و عذاب آورند و معمولا ما را از شادی و خوشبختی دور میکنند! دلهره و نگرانی برای ماست ... بله
اما باید آنها را نادیده گرفت و در نبودشان از زندگی لذت برد!
خیلی پر رنگ هستند...
نمیشه ندیدشون فرخ...