بله...زیاد... همین خود من که به قول یکی از دوستان تنزل کرده ام در حد یک سنگ... شما هم موقعی آمدی که حالم اصلا خوب نیست... اما مرسی که بالاخره از خاموشی اومدی بیرون...
ته این بادها بیهوده نیست رفیق برای بهم پیوند دادن افکار ماست، آن وقت که دست در جیب کرده ایم و تنها قدم می زنیم! آن زمان که فکر ما به هزاران جا می رود. اون باد برای آرام کردن دل پریشون ماست...
به سرش زده باد نگاهش کنید! چگونه میان درختان می دود،وسرش رابه پنجره ها می کوبد به سرش زده باد دستش را به دهان گنجشک ها گذاشته نمی گذاردحرفی بگویند آب حوضچه رابهم می ریزد فرصت نمی دهدکه گلویش راماه ترک کند به سرش زده این برهنه گرمازده..... گفته بودم طوری بیای که بوی تورابادنشنود دیوانه شده این پسر پیراهن تورابه دهان گرفته کجامی برد؟؟ شمس لنگرودی
بابــــــــــــــــــــــــــــــا صلوات بفرست . خب به من چه هم به بادو بود کوچه ها کار داشته باش هم به بادو بود مردم کوچه ها هم به همه و هر چی که باده یا باد کرده یا قرار باد بشه . می زنمتـــــــــــــــــــــــــا !!!
خوشم میاد ازت که مثل این زن چادر به کمر بسته ها هستی.. :)) :)) مرسی که میای واقعا الناز...آدم رفیق فرناز باشه بهتر از این نمیشه دیگه :)) مخلص جفتتونم....
آخه کارمو خیلی دوست دارم با اینکه خیلی وقتمو گرفته. اما دارم یاد می گیرم چطور کامل بشم. دعام کن. راهی که انتخاب کردم سخته اما شیرینه. برای پستت هم: کوچه پس کوچه های بیقراری را به بوی پیچیده در باد مبشناسم بویی آشنا که نشانی از تو دارد...
سبز باشی و بی کران
بوی پیچیده در باد خوب بود...مرسی... بابت کارت هم امیدوارم موفق باشی....سختیش به شیرینیش می ارزه گاهی :)
حسین به خدا دعوامون میشه ها... بد نیست راجع به پست ما هم یه نظر حروم کنیا... روزی صد بار میام تو وبلاگت ببینم کامنتم رو جواب دادی یا نه اونوقت تو میای اینجا جواب میدی...........!!!!! آیکون خشم دعوا مشت و اینکه قهرم... اما در نهایت آقا ما میشیم اون تمساح تو هم بشو حر اون خنجر رو بکن تو حلقمون... :) ارادت داریم حسین جان...
اون که تو می گی زنگ ها بود که برای کی به صدا در می اومدن. و اما بادها می وزند تا روسری ات بره کنار من اون موهای خوشگل بلوندتو دید بزنم. و در نتیجه بیهوده نخواهد بود.
این یکیو سخت در اشتباهی ژوان و بهت نمیگم چرا تا تو خماریش بمونی... :) ما دوست داریم شما رو.... :)
اگه خواستی از دارما و کارما بیشتر بگی تا بدونم لطفن خصوصی بفرست مرسی...
هنوز این فراق لعنتی تموم نشده...؟ هنوز من عزیزت نیومدش...؟
دیگه دارم نگرانت میشم
ببخشید من یکم کم حوصله ام معمولاْ.... اما چشم راجع به کارما و دارما حتما میام بهت میگم... ((من)) توی راهه احتمالا تا یک ساعت دیگه میرسه...:) مرسی که سر میزنید تند تند...
بگو مثل زن سلیطه های پاچه ور مالیده و هار و آپاچی خودتو خلاص کن دیگه . در ضمن حیف کمر باریک من نیست چادر ببندم دورش ؟ دور از شوخی چسبندگیهاتونو دوست دارم البته خدارو شکر که فقط چسبندگیه روحه مثلا چسبندگی لوله و روده و اینا نیست که اگه اونام بود باز من اینجا بودم . فرنازم که ناز حسابی . و در آخر من کوچیک تو و من و فرناز و دخی خاله جونم فرانک و همه ی بچه های بلاگستان هستم .
باش تا اموراتت بگذره... :) در ضمن همه اونایی هم که گفتی هستی... :)) بازم در ضمن تبلیغ کمر باریکت رو اینجا نکن آدم خوب یه جوریش میشه اونوقت اتفاقای بد بد می افته بعدش شاکی میشی...گفته باشم...
بادها برای من می وزند.
درگوشی میگم: عاشق باد و بوران و طوفان و رعد و برقم
حالا چرا در گوشی...؟!
روسری رقصنده با باد می روی در یاد بر بند رخت... مائیم که می دویم از پی باد... یا نمی دویم از پی باد. یا می رویم از یاد... /
فدایی داری بچه../
خودت فدایی داری حسام...
اصلا جد و آبادت فدایی دارن.... :)
میوزند که به یادمان بیاورند انسانیم هنوز...
یعنی واقعا با وزیدن باد یادمون میاد؟؟؟؟!!!!
یه بنده خدایی میگفت گاهی با مشت و لگد هم یادمون نمیاد...
فرصتی است تا اینرا دریابی...
بادها همیشه فقط برای تو میوزیدهاند.
به قول کوریون پیامبر اعظممان...
"اینسان ما باشیم که بادها برای ما بوزند..."
برای چشمان پنهان شده در دیوارها
دیوارهای پس کوچه؟!
یاد چشم گرگ ها افتادم تو تاریکی کویر...
بادها هی میوزند اما نه میتوانند آدم ها را ببرند نه خاطرتشان را.
باید بادها را کمی تشویق کرد به بردن که نه به آوردن
سلام
حتی برای آوردن پیامی؟؟؟؟!!!
مطمئنی هیس عزیز؟؟؟!!!
بادها می آیند که هوای مانده، حوصله مون رو سر نبره.
حوصله دماغمون رو احتمالاً...
چه عجب نبودید حتی توی وبلاگ خودتون...
به باد و بود توی کوچه پس کوچه ها چیکار داری ؟ ؟ ؟
جای اینا یه کم بیشتر به خودت فکر کن .
بیا بزن الناز...
اصلا تعارف نکن....اصلا بزن ما رو له کن...
اصلا با چوب بزن...
دیوار ما کوتاهه الناز....تو هم بیا بزن :)
برای پرواز قاصدک ها
مرسی عزیزم...
برای تو
چشات و ببند و خودت و بسپار بهش...
چه باحال...
ممم...
دلم خواست تو
چیزای خوبی و با خوندنش تصور کردم...
منم همینجور با کامنت قبلیت...
وزیدن باد کمترین اهمیتی نداره!!
سلام...
خوش اومدید و شما بیشترین اهمیت رو دارید وقتی ما رو میخونید...
باد ها می وزند
حتی اگر من نباشم
حتی اگر تو نباشی
بادها می وزند
بی "من" بی " تو"
"من" برگشت؟
یا هنوز " تو " تنهاست ؟؟؟!!!
نه بابا بر نگشته دهن ما رو سرویس نموده...
خواستم بگم مثل صب وقتی الان آمدی پیشم اتقافقن من همینجا بودم.
چه خبر است؟ نکنه زیر سر "تو" است؟
شاید هم زیر سر تو (اکنکار) است...
مگر چیز بیهوده ای هم داریم؟
بله...زیاد...
همین خود من که به قول یکی از دوستان تنزل کرده ام در حد یک سنگ...
شما هم موقعی آمدی که حالم اصلا خوب نیست...
اما مرسی که بالاخره از خاموشی اومدی بیرون...
سلام بر توی عزیز
اگر نیستم و دیر به دیر هستم بر من ببخش
این وزیدن ها هیچ بی پاسخ نخواهد ماند ، من تجربه کردم
ادامه دار باشی ...
همین که کم میای اما میای خوبه....
ممنونم واقعا...آمدن شما اعتباریست برای ما...
من به تجربه شما اعتماد میکنم...
بادها برایم نوید خوش خبری اند ...
بادها برای من خانه براندازند به تازگی...
بادها می وزند تا ناخواسته
آلت قتاله ی برگهایی باشند که روی شاخه ها
زرد شده اند
دوباره زدی تو کار اونایی که اصلا بهت نمیادا....
مرسی که هستی و ما رو میخونی خال تور جان جانان....
ته
این بادها بیهوده نیست رفیق
برای بهم پیوند دادن افکار ماست، آن وقت که دست در جیب کرده ایم و تنها قدم می زنیم!
آن زمان که فکر ما به هزاران جا می رود.
اون باد برای آرام کردن دل پریشون ماست...
حوصله صداش رو ندارم گاهی...
فکر نمی کنم مهم باشه که برای کی بوزه! مهم اینه که میوزه! البته من عاشق راه رفتن و قدم زدن تو بادو بورانم!
تو اون کوچه پس کوچه یکم مهم بوده....
من هم عاشق قدم زدن در برف هستم...
حالت بهتر شده کمی؟؟
سلام...
اینجایی؟؟؟
علیک...
نه اونجام...
باد ها از گذر زمان می وزند
و لحظه ها را با خود می برند..!
گاهی هم تو یه لحضه تبدیل به گردباد میشن...
تازه واردید گویا...خوش آمدی آفتاب...
ما ارادت خاصی به تازه واردا داریم :)
به سرش زده باد
نگاهش کنید!
چگونه میان درختان می دود،وسرش رابه پنجره ها می کوبد
به سرش زده باد
دستش را
به دهان گنجشک ها گذاشته نمی گذاردحرفی بگویند
آب حوضچه رابهم می ریزد
فرصت نمی دهدکه گلویش راماه ترک کند
به سرش زده این برهنه گرمازده.....
گفته بودم طوری بیای که بوی تورابادنشنود
دیوانه شده این پسر
پیراهن تورابه دهان گرفته کجامی برد؟؟ شمس لنگرودی
چقدر قشنگ این رو نوشتی مرسی مرد زمینی...
باد اسب است:
گوش کن چگونه می تازد
از میان دریا، میان آسمان.
می خواهد مرا با خود ببرد: گوش کن
چگونه دنیا را به زیر سم دارد
برای بردن من.
.
.
.
چه توحشی داشت این شعر...
و احساس کردم تو چه لذتی بردی از این توحش...
مرسی از همراهیت....
میوزه تا موهای 2سانتی منو افشون کنه!
.
.
.
بلند میشه نگران نباش....
احسان این دیگه یعنی چی...؟؟؟؟!!!!!
من آخر از دست این شکلکهای شما دیوانه میشم بس که نمیفهممشون...
نمیشه به جای اینا یک کلمه بنویسید؟؟؟
:)
bad baraye avardane buha o ja b ja kardane bargha mivazad
bihude nist
مرسی پریش عزیز...
درگوشی چون حوصله ی اینکه این وسط یکی تعجب کنه و علتش رو بپرسه ندارم.
قربونت برم که بدتر از من بی حوصله ای....
من این در گوشیا رو دوست میدارم...
بابــــــــــــــــــــــــــــــا صلوات بفرست . خب به من چه هم به بادو بود کوچه ها کار داشته باش هم به بادو بود مردم کوچه ها هم به همه و هر چی که باده یا باد کرده یا قرار باد بشه . می زنمتـــــــــــــــــــــــــا !!!
خوشم میاد ازت که مثل این زن چادر به کمر بسته ها هستی.. :))
:))
مرسی که میای واقعا الناز...آدم رفیق فرناز باشه بهتر از این نمیشه دیگه :))
مخلص جفتتونم....
آخه کارمو خیلی دوست دارم با اینکه خیلی وقتمو گرفته. اما دارم یاد می گیرم چطور کامل بشم. دعام کن. راهی که انتخاب کردم سخته اما شیرینه.
برای پستت هم:
کوچه پس کوچه های بیقراری را
به بوی پیچیده در باد مبشناسم
بویی آشنا که نشانی از تو دارد...
سبز باشی و بی کران
بوی پیچیده در باد خوب بود...مرسی...
بابت کارت هم امیدوارم موفق باشی....سختیش به شیرینیش می ارزه گاهی :)
تبادل لینک؟
خواهش میشه...
آره دیگه فک کنم وقتشه...
:)
میبینم که " من " نیست سر به کوچه و خیابوووووون گذاشتی!
D:
آره دیگه چی کار کنم... :)
تو فقط میای تیکه میندازی میری؟؟؟
کار دیگه ای نداری نه؟؟؟؟
تو برو به درس و مشقت برس بچه جون....
:)
حسین من،اما حر شدن هم عالمی دارد!مخاطب خاص دارد/
حسین این مخاطب خاصات کشته من رو...
حالا اینجا من مخاطب خاص بودم دیگه :)
بادها می وزند تا ما را با خود ببرند اگر تن دهیم
من تن نمیدم, من پا میدم :)
قطعا بیهوده نخواهد بود ... با سلام.
کاش میگفتید باهودش چیه...؟! با علیک.
بــــــــــــــــــــاد یــــــــــــــــاد ـ عــــــــــاشــــــــقــــــان را بــــــــــرد ....
واقعا برد...؟!
این سوالم دقیقا از خود تو هست...واقعا برای تو برد..؟!
تو مرا می فهمی
من تو را می خواهم
وهمین ساده ترین قصه یک انسان است
تو مرا می خوانی
من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم
و تو هم می دانی
تا ابد در دل من می مانی
خدا رو شکر یکی پیدا شد ما تا ابد تو دلش بمونیم...
مرسی که هستید...
در کوچه پس کوچه ها...خوبه
مرسی...
راستی خیلی بداخلاقیا...حواست هست..؟!
که روزی باد اورا با خود خواهد برد...
خوب ببرد....
اگرم باد هم نبرد خودش با پاهایش میرود...
بزار باد ببره حداقل بگیم رفتنش ناخواسته بود...
تمام حدس های شما درست بود،ولی خودمم نمیدونم قصدم کدوم بود!
حسین به خدا دعوامون میشه ها...
بد نیست راجع به پست ما هم یه نظر حروم کنیا...
روزی صد بار میام تو وبلاگت ببینم کامنتم رو جواب دادی یا نه اونوقت تو میای اینجا جواب میدی...........!!!!!
آیکون خشم دعوا مشت و اینکه قهرم...
اما در نهایت آقا ما میشیم اون تمساح تو هم بشو حر اون خنجر رو بکن تو حلقمون... :)
ارادت داریم حسین جان...
اون که تو می گی زنگ ها بود که برای کی به صدا در می اومدن.
و اما بادها می وزند تا روسری ات بره کنار من اون موهای خوشگل بلوندتو دید بزنم. و در نتیجه بیهوده نخواهد بود.
این یکیو سخت در اشتباهی ژوان و بهت نمیگم چرا تا تو خماریش بمونی... :)
ما دوست داریم شما رو.... :)
سلام چرا دوست داری خفم کنی؟
چون بعضی وقتا که میخونمت احساس خفگی میکنم...
میخوام خفت کنم تا حسم رو درک کنی...
سلام...
بر تنات بوسه میزنم، شاید بوسهی من همانند عصای موسی
راهی به سوی رستگاری بگشاید.
شاید...
مرسی از شما و مرسی از بوسه هاتون... :)
من هم شما را ماچمالی میکنم :)
...هیچ چیز بیهوده نیست
بله...شاید...
دقیقا حسی که منم داره..
وقتی دلم میگیره فقط سکوت میکنم... تاریکی هم دردم میشه
یه جوریه...
خوبه که میفهمی...
عزیزم...؟ تو خوبی؟
اگه خواستی از دارما و کارما بیشتر بگی تا بدونم لطفن خصوصی بفرست مرسی...
هنوز این فراق لعنتی تموم نشده...؟ هنوز من عزیزت نیومدش...؟
دیگه دارم نگرانت میشم
ببخشید من یکم کم حوصله ام معمولاْ....
اما چشم راجع به کارما و دارما حتما میام بهت میگم...
((من)) توی راهه احتمالا تا یک ساعت دیگه میرسه...:)
مرسی که سر میزنید تند تند...
بگو مثل زن سلیطه های پاچه ور مالیده و هار و آپاچی خودتو خلاص کن دیگه . در ضمن حیف کمر باریک من نیست چادر ببندم دورش ؟
دور از شوخی چسبندگیهاتونو دوست دارم البته خدارو شکر که فقط چسبندگیه روحه مثلا چسبندگی لوله و روده و اینا نیست که اگه اونام بود باز من اینجا بودم . فرنازم که ناز حسابی . و در آخر من کوچیک تو و من و فرناز و دخی خاله جونم فرانک و همه ی بچه های بلاگستان هستم .
باش تا اموراتت بگذره... :)
در ضمن همه اونایی هم که گفتی هستی...
:))
بازم در ضمن تبلیغ کمر باریکت رو اینجا نکن آدم خوب یه جوریش میشه اونوقت اتفاقای بد بد می افته بعدش شاکی میشی...گفته باشم...
سلام
ممنون از حضورت...
شاید این بادها بهانه ای برای ریختن اشکها باشند.
خواهش میشه....
شاید هم بهانه ای برای بردن اشک ها باشد...
تو رو خدا به جای این آیکونها یه کلمه بنویسید...
من نمیفهمم آقا جون...
این بادها میوزند تا وقتی تو تنها در کوچه پس کوچه های شهر پرسه میزنی تو را نوازش کنند تا تنهایی را احساس نکنی
خیلی پررویی...
برگرد همونجایی که تا الان بودی....