من طغیان عقده های سرکوب شده کودکیم هستم
که اینک تا این اندازه پست و حقیر و اندوهناکم...
پی نوشت: حداقل عاشقم نشدیم تو عشق شکست بخوریم بیایم از شکستای عشقیمون بنویسیم...به خاطر همین مجبوریم فقط گند و کثافتای درونمون رو اینجا بالا بیاریم...شرمنده...
نوشته شده توسط تو
طغیان عقده های کودکی هستی ، نمی دونم...
فقط می دونم پست و حقیر و اندوهناک نیستی!!
حالا تا تو چه بخواهی...
در ضمن بهتر که چیزای عاشقانه نمی نویسی!!
دیگه این خال تور بازیا دموده شده است عزیزکم...
با همین ات بسی حال میکنیم...
شاید....بزار راجع به پستی و حقیری و اندوهناکی چیزی نگم...
میگم من کلا آدم با کلاسیم...همین که تو خال تور باشی برای کل بلاگستان کافیه...:))
میگما تو خواب نداری...مگه زن و بچه نداری که بری سرکار واسشون یه لقمه نون هلال در بیاری...؟؟
من یا تو؟؟؟
عقده کودکی هام انقدر زیاد بوده یادم رفته.
منو ببینی یه کرگدنی شدم واسه خودم.
اینایی که می نویسم خودشون میاد
تقصییر من نیست...
گانگی هایم زیاد شد و
من
بگا رفتم
مشکلی نیست
عادت کردم
تو...
فک میکنیم عادت کردیم....
دهنمان بسی صاف شده....
گند و کثافت از جایی شروع میشه که یه چیز هی بیشتر و بیشتر بمونه ... اولش حتی اگه مث آب پاک هم باشه باز می گنده... ژس بهتر که داری میریزی رو این دایره... میبینی نه گند نه کثافته...
تازه خیلی وقتا مث آبه...
مرسی....
یه جورایی احساس کردم دلداریم دادید...
ممنون که گند و کثافتام رو تحمل میکنید...
عیب نداره. راحت باش.
فقط امیدوارم این بالا آوردنا باعث بشه که نهایتن حالت بهتر شه.
مرسی آلن...
تا وقتی شماها هستید حتما که بهتر میشم...
این از اون پستهاست که پی نوشتش بیشتر از مطلب اصلی مورد توجه قرار میگیره. :)
آره ریزم نوشتم که خیلی مورد توجه قرار نگیره اما مثل اینکه بچه ها خیلی با دقت هستن نیمشه پیچوند...
کاش یه جای عقده های سرکوب شده کودکی
الان غصه های شیرین کودکی باهام بودن!!
کسی برایم در کودکی قصه نگفت هرگز....
من خودم عاشقتم بچه.../
خداییش راست میگی حسام...
اینا حرفه یا مرد عملم هستی...
آیکون اینکه الان جوگیر شدم...
:))
چــــــــــــــه روزهای طولانی که بین دیوارهایـــــــ(تنهاییــــــــ) اندوهگین مانده امــــ!
شما هیچ گند و کثافت نزدی به اینجا و ما خیلی خوشحالیم که حالتون خوبه. شما باید ما رو ببخشید که زرت و زرت شکست عشقی می خوریم و گند و کثافات نامربوطمون رو جای بی ربطی بالا میاریم.
آخی نه تو بگو...
تو اصلا گند و کثافت نداری...
آخه تو داستانت را جز ما برای کسی نگفته ای دوست خوب...
من فک کنم هر کی تو این دنیا عاشق نشده ضرر کرده بس شدید ـ
میام کام با ربطمو بعدا؛ میذارم ـ
اش کال نداره ک ـ !!
شاید...
عاشق شده ای ای دل
سودات مبارک باد....
هستی دوست من...خودت خبر نداری.
نه بابا نیستم جون فرداد....
ببین من یه پست گذاشتم نمیدونم چرا همه راجع به پینوشتم نظر میزارن...؟!!!
خب یدفه بالا بیار حالت بهتر شه!
عاشق میشی همه ی اینا یادت میره ( اینم برا پی نوشتت)
نمیشه یه دفعه بالا آورد...
تو نمیدونی اون تو چه خبره....نمیدونی پاستل...
خدارو شکر که سرکوب شدن عقده هات وگر نه الان اینجوری طغیانگر نبودی
و همین طغیانگریها تو را شاید فقط برای من بزرگ و گران کرده
در مورد عشقم آخه اگه بخوایم بنویسیم باز گند و کثافت اینجارو پر میکنه
بیای آدم رو جر بدی بهتر از این هست که این کامنتا رو بزاری...
شایدم گاهی بی عشقی گند و کثافتش بیشتر باشه... شاید....
تموم کودکی ام در بزرگسالی سپری شد ...
باید بزرگ فکر می کردم ! بزرگانه رفتار می کردم .
حالا که بزرگ شدم عروسک هایم را می چینم دورتادورم تا حداقل آنها کودکی کنند !
" تو ! من بشنوه عاشقش نیستی ناراحت میشه ها ! "
من حتی تو کودکیم عروسک هم نداشتم که الان بچینم دورم تا حداقل اونا کودکی کنن.... عقده های سرکوب شده من عمیقتر از بزرگی کردن تو کودکیه فرناز عزیز...
ریز نوشتم که من نتونه بخونه و بعدش بفهمه... :)
سلام
احساس میکنم رفتی تو اعماق وجودم از اونجا این مطلبو نوشتی.
مایه دارم نیستیم کثافتکاریهامون جالب باشه برای بقیه.
ولی جدی میگم خوب مینویسی.اگه یادم نره لینکت میکنم.نه یادم نمیره.
مطمئن بودم باهام همفازی میگیری...
کاملا میفهمی اینا رو از کدوم عمق کشیدم بیرون...
دیوانه شدم با کامنتت...و فقط این دیوانگی رو تو خواهی فهمید...
مرسی بابت لینک... البته اگه یادت بمونه... :))
پست و حقیر و اندوهناک... در کدام آینه به خودت نگاه کردهای؟
همیشه از دوستانت بپرس که کیستی نه از دشمنانت.
به نظرت خودم دوست خودم هستم یا دشمن خودم...؟؟؟!!!!
سلام "تو"ی عزیز
پس تا میتوانی طغیان کن... تا آزاد شوی.
امیدوارم این طغیان روزی آرام بشه...
همین که خودت هستی و سر بالا به بقیه نگاه نمی کنی یعنی حقیر نیستی
ولی یه بار شکست عشقی را امتحان کن تجربه تلخ خوبیه
مو سر تعظیم فرود میارم مخصوصا جلوی شما آموزگار عزیز... :))
بزار اول عشقش بیاد شکستشم چشم تجربه خواهم کرد...
آخ که دمت گرم
حرف دل زدی اساس
قربون شما...
چه دل پری داشتی...میدونستم زودتر مینوشتم... :))
از هر چی بنویسی صد شرف داره به عشق و این .... شعرا
مرسی سانسورررررررررررررررررررررررررر....:)
خداییش خوب جلو خودت رو گرفتی من بودم نمیتونستم... :))
@ تو:
بلاگستان و خوب اومدی :))
ما کلا بیداریم :))
روزام نمی خوابیم... جغد که شنیدی؟! همون...
در ضمن برو از روی حلال 100 تا تو دفتر مشقت بنویس...
بعدا بیار ببینم :))
من کلا همیشه همه چیز رو خوب میام...
سوادمون هم نم کشیده این روزها احتمالا به خاطر همون طغیان هاست...
به قول کامو:
به عبارتی طغیان می کنم ، پس هستم
بابا کامو آدم حسابی بوده..به عبارتی طغیان میکرده... من با عقده های سرکوب شده کودکیم طغیان کردم...
اون با بیگانش ما رو طغیان زده کرده رفته...
پستتو که خوندم یادم به تمام عقده های سرکوب شده ام افتاد!
بغضم شد!
.
.
.
.
اما پی نوشتت رو که خوندم خندم گرفت!
البته با عرض پوزش!
.
.
.
این عقده های سرکوب شده گاهی وحشیم میکنه...گاهی بغض آلودم میکنه...گاهی مبهوتم میکنه و گاهی...
خوبه که خندیدی...ما دلمون نمیاد شما بغض آلود از پیش ما برید... :)
منظور من ولی غصه ها بود نه قصه ها!!!
غصه نداشتن ماشین اسباب بازی یا عروسک بزرگتر...
غصه نداشتن مداد گلی...
...
غصه نداشتن مداد جادویی...
غصه نگفتم قصه...
خوب شد؟؟؟
چقدر میفهمم...چقدر میفهمی....
اندوهناگی چندان عاشقی نمی خواهد
که عاشقی موجود نیست
هرکی میگه چیز میگه
اندوهناکیم ربطی به عاشقی نداره...
ببخشید حالا خوبه از نظرت عاشقی چیزه که ۹۰ دصد از آپات عشقی برادر... :))
اما کلا من شخصا کیف میکنم میام تو وبلاگت...ارادتمندیم...
بالاخره این جا می تونی اتش زیر خاکستر افکارتو به زورم که شده فوران بدی
راحت باش ولی بدون حقیر نیستی که اگر بودی با خودت روراست نبودی
شاید....
کودکی ؟؟؟
عقده ؟؟؟
عقده عقده عقده عقده
کاش این حرف برام اینقدر آشنا نبود
کاش با خوندن این مطلبت اینقدر بهم نمی ریختم
کاش بازم مجبور نبودم به دوره ای که تماش عقده بوده فکر کنم
کاش مجبور نبودم برای نداشته هایی که الان می فهم داشتنش راحت بوده حسرت بخورم
خوش به حالت که قدرت نوشتن این چیزها رو داری
من که می ترسم در موردش با کسی حرف بزم
می ترسم کسی بفهمه ته وجودم چه کثافت خونه ای شده
خوش به حالت
وجود منو اینقدر گند برداشته که احساس می کنم اطرافیانم هم دیگر تحمل این بوی گند وجود منو ندارند
چون هیچ وقت نتونستم مثل تو اونها رو خالی کنم تا اوضاع این گنداب بهتر بشه
بهت غبطه می خورم
غبطه نخور دیگه...
تو هم تونستی با این کامنتت یکم از کثافتای درونت رو اینجا بالا بیاری...
حالا یکم سبک شدی و این خوبه....
حالا آروم باش...تو تنها عقده ای روی زمین نیستی...میبینی منم مثل تو...خیلیای دیگه هم مثل ما....
مگه همیشه عاشق شدن به شکست عشقی میرسه؟!!! استثنا هم داره بوخودا !
پدر تجربه عاشقی خوب بسوزه ای میثمک...
عجب
چقدر صریح
بالا آوردن...
خیلیا مثل توان عزیزم
تو به هیچ عنوان تنها نیستی!
ما همه با هم هستیم!
میدونم...
مرسی میلاد...
واقعا تو خوبی...
همین گند و کثافت ها بهتر اینه که عاشق بشی و شکست عشقی بخوری D:
مرسی که این گند و کثافت ها رو میخونید...
آخی.............
الان که این آخی رو دیدم خودم رو لوس کردم... :))
وقتی میتونیم خودم رو لوس کنم یه جوریم میشه...خوشم میاد...
یه اپسیلون از عقده های کودکیمو رو با لا آوردم ـ
اینجا رو بدا میام تمیز می کنم ـ ببخشید حالم خوش نیست
خوبه که عاشق نشدی
عاشقی بد دردیه که / سخت جنبه می خواد ـ
فدای تو
اوه اوه منتظر زود باش اول تمیز کن بعد برو...
:)
چه کسی میخواهد من و تو ما نشوند،خانه شان داغان باد/
احتمالا حسین رها....
بس که حسود است... :))
گند و کثافت های درونت از این چرت و پرت ها که امروزه اسمش عشقه خیلی قشنگ تره :|
شاید...اما فک کنم عشق هم یه مزه خوبی داشته باشه...شاید هم نه...
من که همین ها رو بیشتر دوست دارم ... برو خدارو شکر کن که عاشق نشدی . چیزی به این اسم وجود خارجی نداره گرچه ...
نخیر...
من عاشقی هم میخواهم...حتما وجود خارجیش رو تو ندیدی...شاید من ببینم...هان؟!
شاید عاشق که بشی شکست نخوری از کجا اینقدر مطمئنی؟!
مطمئن نیستم اصلا...
کی گفته تو پست و حقیر و اندوهناکی؟
عزیزم همه ی آدمای موفق مث تو متواضعن
D:
آره خوب....
با پی نوشتت خیلییییییی موافقم
باش تا صبح دولتت بدمد... :))
نیستم که تند تند بهتون سر بزنم :(
اشکال نداره وقتی میای کامنت بارونمون میکنی عوضش... :))
مرسی تو
مرسی رسول...اونم از نوع ادهمیش... :))
درود............همان بهتر که عاشق نشدیم که بعد شکست بخوریم بعد.................این همه شکست کافی ست!از کودکی تا کنون !
سبز باشید واهورایی
این هم حرف حکیمانه ای بود شاید....
اما این عشق لامصب چیز دیگریست انگار...
سلام .. به نظرم غلو میکنی ... من حدسم اینه که "تو" یکی از بهترینهای دنیای ماست ... بدون تعارف و از روی حس درونی خودم اینو گفتم.
خوب من یک بهترین طغیانگر عقده های کودکیم هستم..
ارادت داریم آقا فرخ...
خوشحالم یکی هست که اون شهامت و صداقتی که خیلی ها از جمله من ندارم داره...
خیلی دلم میخواست گاهی براحتی تو مینوشتم و منم از کثافتام تخلیه میشدم.
اما در مورد عشق... شرمندمون نکن... میدونیم تو به همه سری.
واقعا نمیدونستم اینا رو گفتن شهامت میخواد....
چند نفر دیگه هم این رو گفتن...عجیبه...
در مورد عشق هم این است شرایط فعلا...
الان دیگه عاشق شدن خز شده!
همین بالا آوردنا می ارزه به صد تا از اون عشق و عاشقیا!
مرسی که به من فهموندی الان خیلی به روزم.... :))
حالا الان چه برندی بهتره برم سراغ کثافتای اون... ؟؟
من نیز چنان...
باشد که ۱۰۰۰ سال دیگر بالا بیاوری و انگ عاشق شدن به ات نچسبد!
یعنی در این حد؟؟؟؟!!!!!
برات روزهای خوبتری ارزو می کنم
مرسی هم بابت آرزوت هم بابت همراهیت که ما رو میخونی...
با پی نوشت مبارک بسی حال کردم.
خوب خوبه یکیم حال کرد... مرسی....
شکست عشقی هم. یعنی در اصل عاشق شدنش یکی از همین عقده کثافت های کودکی است. جان تو... یعنی من که این جوری کشفش کردم.....
نه بابا....فک نکنم اینجوری باشه جان مداد گلی....
پستی و حقارت و اندوهی درت نمی بینیم رفیق
چرا اینو میگی؟نگو رفیق نگو...
بعضی چیزا رو نباید دید....
بعضی چیزا رو باید ته ته ته ته ته آدما فقط حس کرد...اما خیلی راحت حس نمیشه...
باز خوبه گند و کثافتای درون شما انقده تر و تمیزه!
لامصب مگه توی تو چیه...:))
لینک بزار لطفاً...