یهو احساس کردم دارم تو خودم پیچ میخورم
انگار گردابیه از خودم تو خودم
از این طرف خودم پرت میشم اون طرف خودم
سرم گیج میره
احساس میکنم تمام پوست بدنم داره از هم باز میشه
از پشت گردنم باز شدنش رو حس میکنم
یه چیزی از انتهای کمرم داره میریزه رو زمین...
چکه نمیکنه یهو میریزه
باید حادثه ای باشد
دستم رو میبرم اون قسمت از پشتم
سرد سرد سردم...
به تاریکترین نقطه سیاهی رسیدم...
انگارکه غرق شدم تو این سیاهی...
یه چیزی مثل ریشه تو بدنم حس میکنم...
بدنم داره تکه تکه میشه انگار...
سوز میاد تو بدنم...سوزی که باعث شده مغز استخوانم بماسه...
افتادم رو تختم انگار فرق سرم بازه...انگار پاهام کف نداره...
سرم داره گیج میره...
نوشته شده توسط تو
این حالت برای کسانیکه اولین بار مواد مخدر استفاده میکنند ُ پیش میاد!!
در باره ی ؛تو؛ بعیده!! نکنه از غم و غصه های روزگار به اون زهرماریها پناه بده باشی؟ .... ولش کن نمیخوام به این فکر مسموم مشغول بشم!!
تو باید همیشه سالم و بانشاط بمونه .... همیشه!
مخدر نیست...
روحم آلودست...
تکه های دردی ان که کم کم خوردیشون
حالا میخان یهویی اعتصاب کنن
شاید
دردهام دارن من رو میخورن...
اندوهناکم...
راحت ترین راه برای رسیدن به آرامش کوبیدن سر به دیوار است...
نا ندارم خودم رو تا جلوی دیوار بکشم...
این حالتی که نوشتی همیچین واسم غریبه نیست ...
ادامه دار باشی ...
خوبه آدمهایی هستن که این حس ها رو میفهمن...
تا این حد کشنده نیست !!
هست منصوره...تا این حد کشنده است...
تجربه مان زیاد است در این احوالات
امروز حالت رو جا میارم تو ِ من
حالم جا نیومد من...
باید چاره ای برای روحتان بیندیشید
اینگونه درگیریها هم روح و هم جسم را نابود می کند
کافی ست به قشنگی های زندگی تان اندکی فکر کنید و از یاس و ناامیدی اندکی فاصله بگیرید
شبیه این فالای حافظ که آدم از دست این بچه ها سر چهارراه میخره و معنیشم توش نوشته شده کامنت گذاشتی...شبیه معنی اون فال ها...
توی عزیز
شاید داری پوست میندازی
شاید غم و غصه ها کار خودشو کرده و باعث شده به یه مرحله جدید راه پیدا کنی خوش به حال این می تونه یه خبر خوب باشه شاید داری پیله دور تو پاره می کنی تا پروانه بشی شاید هم از من و تو به ما تبدیل بشی
خودت اینطور فکر نمی کنی
البته باید کمی آستانه تحملو ببری بالا عزیزم
صبور باش و توکل کن
توی این دردها اگه تونستی یه سری به هم به خدا بزن اون از همه ما دردتو بهتر می دونه عزیز دل خواهر
کارم از پوست انداختن گذشته...
دارم با خاک یکسان میشم... و کاش بشم...
غریبه غم مخور
منم غریبم.....
.........
راستی لیلی زن بود دیگه؟
....!
سلام
مرسی از شما که اومدید و خواندید
من گاهی اگه نتونم خودم برای احساسم چیزی بنویسم از کسی می زارم
برعکس امروز
و از اعصاب نیست ؟!
شاد باشید ..
با حال الانم هیچی از کامنتتون نفهمیدم...
شرمنده و ممنون....
سایه ام از من می گریزد!!
همه ام شده سایه گویا...
که نیست
که نیست رو باید تو وبلاگ خودت جواب میدادی...میومدم میخوندم...
به هر حال مرسی که اومدی...
هیچی!چیزی ندارم واسه گفتن/
چیزی نگی بهتره حسین...
می خوای جامونو عوض کنیم من اون دردا رو بکشم چون واسه من عادی شده
من عادت دارم
دردای روحی رو می گم / پوست انداختنای روحیرو می گم
الهی منتظر واست شهید شه تو
می دونم روحیت با این پروانه ها سازگار نیس ولی من برای اونایی که دوسشون دارم امروز یه پروانه گذاشتم
******██▒▒▒██
█▒▒▒▒▒▒██
█▒▒▒▒▒▒▒██
██▒▒▒▓▓▓▒▒██ - █
█▒▒▒▓▓▓▓▒▒▒█ - █
██▒▒▒▓▓▓▓▓▒▒█ - █
█▒▒▒▓▓▓▓▓▓▒▒█ - █
█▒▒▒▓▓▓▓▓▓▒▒█ - ███████
██▒▒▓▓▓▓▓▓▒▒█ - ████ █
█▒▒▒▓▓▓▓▒▒▒██- ███
██▒▒▒▓▓▒▒▒███- █████████████
████▒▒▒▒▒▒████- █▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒███
██▒▒██▒▒▒▒█████- ▒▒▒▓▓▓▓▓▓▒▒▒▒▒██
██▒▒▒▒██▒▒██████- ▒▒▓▓▓▓▓▓▓▓▒▒▒▒██
█▒▒▒▒▒▒████████▒- ▒▓▓▓▓▓▓▓▓▓▒▒▒▒█
█▒▒▒▒▒▒▒▒█████▒▒- ▓▓▓▓▓▓▓▓▓▒▒▒▒██
██▒▒▒▒▒▒█████▒▒▒- ▓▓▓▓▓▓▓▓▒▒▒███
██▒▒▒▒▒███▒██▒▒- ▒▓▓▓▓▓▒▒▒▒██
███████▒▒▒▒██▒- ▒▒▒▒▒▒▒████
█▒▒▒▒▒▒▒██- ███████
██▒▒▒▒▒▒▒█-
██▒▒▒▒▒▒█-
██▒▒▒▒██
منتظر این جینگولک بازیا رو مخمه...
نکن این کارا رو...مخصوصا الان...
مرسی از محبتت...
دلم می خواست یه ادامه ای هم داشت این درگیری شبانه ...
یه نتیجه ای
نداره لامصب...
فقط داره به فاک میدتم.....
از دست داری میری...کاری بکن ژیش از که نتوان کاری کرد...
نمیتونم احسان...
کرختم...
حالا بهتری؟
نه...
سلام
با شعری جدید،
منتظر حضورتان هستم
دلم میخواد تمام شعرای دنیا رو جررررررررررررررررررررررررر بدم الان...
اما چشم میام...
پس آن شادی های مضاعفت کو؟
شما هم؟
ای داااااااااااااااااااد
حالم ازشون بهم میخوره الان....
داد نزن لطفا...یا لااقل کمی آهسته داد بزن...آخه مخم درد میکنه...
ما کی نفهیدیم چه شد!!!
این حالتو وقتی برا یکی شکست عشقی می خوره میشه تصور کرد.معتادی که بش مواد نرسه شایدم!!
من شکسته عشقی نخوردم....
معتاد هم نیستم...
فقط دارم از تو جر میخورم...دارم پاره میشم...دردم اومده...انگار تهشه دیگه...انگار دارن روحم رو از دو طرف پاره میکنن...حالم از جسمم بهم میخوره...
اصلا بیخیال دیگه نمیخوام توضیح بدم...
چه درگیری های ترسناکی....
ترسناکه...واقعا وحشتناکه...
شبامون شده کابوس و روزامون بازی تو این کابوس.../
حسام دیگه نمیکشم...کاش کابوس بود...خود واقعیت لامصب...
زنگ بزنم اورژانس؟
.
.
.
نه!
زیر هجوم حس های پر رنگ و سنگینی !
خیلی سنگین...
خدا بد نده!
این یکی ربطی به خدا نداره...
سرد بود و خاکستری.
چرا؟
چون سردم و خاکستری...
به من بگو دیوانه خودتی/
من حوصله ندارم خودت بهش بگو...
گردابیه از خودم تو خودم..
بد بودن حالم رو کامل کرد این ژست
متاسفم...
میخوام خودم و بالا بیارم !
توام خودت رو بالا بیار...
حالت خوب نیست؟!:(
اینجا حس غریب خستگی داره !
خسته ای؟... :|
بریدم...
چشتو بگیره دیگه چی کار باید میکردم که حالت جا بیاد؟
چشمم رو گرفت دلم رو نمیگیره...
چند وقت است این حالات را دارید ؟
چیز بدی نیست خوب است و مدل های دیگری هم دارد البته اگه اون چیزی باشه که من تشخیص دادم
هر چند روز یکبار درگیر میشم...
تشخیص شما چیه؟؟؟
اول زنگ بزن ۱۲۵ آتیشتو خاموش کنه
دوم زنگ بزن ۱۱۵ بیاد فشارتو بگیره
سوم زنگ بزن ۱۹۷ افسر بیاد کروکی از حادثه بکشه
چهرم زنگ بزن سازمان آب بیاد نشتیتو بگیره
پنجم زنگ بزن ۱۳۷ احتمالا؛ شهر داری درخت کاری داره
آخرشم زنگ بزن ۱۱۹ ببین ساعت چنده
بهتر ما هیچ تبادل نظری نکنیم...
فکر کنم سرت درد می کنه:))
جدی شبا اینطوری میشی؟!
تازه این تکه ای از درگیری های شبانه ات می باشد؟!
وای!!
بعضی شبام...
امشب من حال تو گونه ای دارم ...
گویی تکه ای از شبهایت را به من چسباندی!!
چسبناک است...
و من این رو میدونم...
متاسفم...
من نیز روحم را آماده کرده بودم...
تقصیر هردویمان است!!
شبمان را تلف می کنیم...
اینگونه
شبهایمان جرمان میدهند اینگونه...
نمیشه هم خوابید تو این شرایط...شبهای لاکرداری شده...
هه هه
بد نبود اصل شعر منو درک می کردی !!
حرف از عشقم بود ..
شاد باشید ..
بد نبود شما هم نمیومدی تو وبلاگ ما که فقط کامنتی که تو وبلاگتون گذاشتیم رو جواب بدی...
نمیخوام بگم حال تو رو میفهمم که فهمیدن من چیزی رو عوض نمی کنه.
تجربه های وحشتناکی رو باید بگذرونیم - تنهای تنها - و به این میگن زندگی شاید.
.
پی نوشت: مرسی که یهویی یاد من هم می افتی دوست خوبم. رفتن که نرفتم. هستم ولی جامو عوض می کنم و به زودی آدرس جدید بهت میدم. واسه همه چی ممنون.
.
سوال: این قسمت که میتونید واسه کامنتها توی وبلاگتون پاسخ بذارین ویژگی بلاگ اسکای می باشد یا کد خاصی داره یا چی؟ آخه من نمی تونم توی قسمت نظرات وبلاگم پاسخ بذارم! راهنمایی بفرمایید لطفا.
مرسی از تو خانم....
این قسمت که جواب میدیم تو بلاگ اسکای هست....
برای «من» :
جوانی تو به این درد می خورد که حال «تو» را خوب کنی. زود باش!
جواب من:
من هرکاری از دستم بر میاد و براش میکنم ولی خودش نمیخواد . میدونه که هیچی و ازش دریغ نمیکنم
گاهی وقتا کاری از آدم برنمیاد فقط باید بگذره و تموم شه، نه؟
نه!
صبح فرا رسیده...
هنوز تکه هایت را به تن داری؟!
دارم...بهترم..تو خوبی؟؟
بهتر نشدی "تو"
دلم میگیره اینجا رو اینجوری میبینم
"من" کجاست ؟
ولش کن ...
خوبی؟ :((
بهترم...باکره عزیز ممنون از احوالپرسیت...
dargirihaye gij konande
و بسیار وحشتناک...
این تویی که داری از درون جر می خوری یعنی این زندگی داره جرت میده . بدجوری آشنام این روزا با این پاره پوره گیا .
خوبه...خوبه که آشنایید...و چه بد که آشنایید...
تجربه ی جالبی بود از درگیری شبانه
برکت
بخند...
بایدم بخندی...
سلام
ببخشید .ولی من فکر میکنم داری غول میشی.ازاینایی که تو فیلم های هالیوودی هست.تازه گیها کسی گازت نگرفته؟
چرا....تو!
تو بی ذوق ما خوب شد ؟
حسم اینکه خوب نشدی
(تو ) شما تو دنیای واقعیتونم انقد زود عصبانی می شی مرد
حالا خوبه یه پروانه بود یه بمب اتم نبود
حوصله ندارم منتظر...
بیا من دارم بدم بهت / حوصله رو می گم ـ
ای بابا
می خوای با هم حرف بزنیم شاید خوب شدی
چته ؟
خوبه حالا عاشق نیستی
اگه حرف عشق وسط بود چیکار می کردی ؟
اگه حرف عشق وسط بود من کنار میکشیدم...
چه حس خوبی........
(امضا : یک سادیسمی)
یک سادیسمی جهان سومی سنتی که امنیت میگیرم ازش...
دارم این حس خفگی رو ...
این عرق های سرد بعد رفتنت را ... و می فهمم حرف های دلت را !
حس خفگی....