یعنی تا الان همیشه نخ میدادی؟ آره دیگه حتما اینجوری بوده که به این تجربه گران دست یافتی! حالا بازم خوبه یکم پیشرفت کردی :دی ادامه بدی میرسی به جایی که میگی اصلا بیخیال معامله نخ __ این خط
* اینم نشون
بستگی به شرایط داره... :) البته کار ما از نخ دادن و گرفتن گذشته ...ما نخ نما شدیم...
و همین است دیگر... وقتی بخیلی می کنیم برای باز کردن کلافمان... دنیا پر می شود پر از کلاف هایی که در خود پیچیده اند ... و شاید هیچ وقت در هم گره نخورند!!
و همین نیست اتفاقاً....
منظورم این است که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد... یعنی کمی هول نشوید...کمی آهسته تر...
قلبم هر روز... نه هر ساعت... نه هر دقیقه... نه هر ثانیه پریوده... خون گریه های قلبم داغتر از آتش جهنم و انگاری که... هیچ وقتی تمومی ندارن... کاشکی یکی پیدا می شد که حرفهاش اونقدر سرشار از شهوت بود که... تار و پود دلم رو ارضا می کرد... شاید اینجوری دلم از وجود او آبستن شده و از درد کشنده ی این پریود خلاص...
پریودی که رفتی تو انزوا... میفهمم حست رو دوست تازه وارد...
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
جدیدنا طناب میدن
نخ دیده نمی شه !
ماشالله چشم ا ضعیف نخ و نمی بینه !
شما مقداری آب هویج میل کنید...
البته فک کنم یکم به EQ هم ربط داشته باشه... :))
نخ را بگیریم باهاش چی کار کنیم؟
لابد بکنی تو سوزن دیگه...لابد...
من همیشه موافق گزینه دوم بوده ام!
بله شما رو در جریان هستم.. :))
خیلی هم زیاد روش مانور بدی گره کور میخوره !
اون دیگه بستگی به ذکاوتت داره...
دیشب عصب زده بودیا...!!
بعله... بعضی وقتا باید نخ داد و وقتهایی دیگر باید گرفت... مثل سیگار.
راستی آتیش داری یه نخ سیگار بدی بکشیم؟!
آتیشم داریم...
سیگارم اگه نداری بدم... :))
در ساحت احمدی ِ ما، ما از همه خوشمان میآید! اما کلافمان سر در گم نمیشود...
ماشالا تواناییاتون زیاده....
اگه خوشمون اومد که دیگه نمیاد, چشم
منصوره جان این پست واسه جوونترا بود...از ماها گذشته دیگه.. :))
هرکس روش خودشو داره
این بنده حقیر اصلا وارد بافندگی و نخ سوزن نمی شه.
کاملا با روش هاتون آشنا هستم....کاملا.... :))
دورود بر حکیم....... اینو که خیلی قبول دارم یه بنده خدایی
همین کارو انجام میداد خوورد خوورد اومد نخ بده یهو شد سی کلاف و
بلاخره انقده کلاف داد ولی طفلی زیاد نتونست نخ بگیره خیلی براش دعا کنید
ما حرفامون همیشه قبول داشتنیه... :))
در ضمن لینک نداشتید قربان؟؟؟؟!!!!
کلاف دلمان سردرگمتر از آن است که باز شود به دیدن کسی
و سلام
اولش که کلاف نیست...نخه...
لابد قبلا کلافش کردی...
باشه!
.
.
.
اصلا کلاف من کو؟؟؟!!!!
والا توی جیب ما نیست...
به قول شهرام ناظری...من چه دانم...؟من چه دانم....؟من چه دانم...؟؟؟
ممنون از آهنگ Tombe La Neige که در وبلاگ گذاشتی
آهنگ قشنگیه. گشتم اصلش رو دانلود کردم.
خواهش میکنم...
قربان شما دستور میدادید براتون ایمیل مینمودیم...!
این روشها منسوخ شده است.../
الان اینقدر دنیا به سمت مینیمال داره پیش میره تو لحظه اول کل کلاف تو هم میپیچه...!
مثل تو که تی کل تهران تو یه لحظه میپیچی و میتونی ۱۰۰۰ نفرم با خودت بپیچونی....عجب عشق بازییه حسام....
کلاف من که بدجوری گره خورده.
بخامم نمی تونم بازش کنم.
بده به یه با تجربه واست باز کنه...
بین بچه هایی که کامنت گذاشتن یه چنتایی انگار خبره بودن...ازشون کمک بگیر... :))
لطفا به جای این شکلکا یک کلمه بنویسید...
من واقعا از اینا سر در نمیارم... :(
مم...
تو صیه ی خوبی بود
مخصوصا برا توی فنچ توصیه بدرد بخوری بود...
تا یه پسر میبینی هول نشو جانم.... :))
یه مدت نیستم تا این امتحانای احمقم تموم شه :)
شماها که با این دانشگاه و امتحاناتون ما رو کشتید...
کی تموم میشه حالا...؟؟؟؟
تا تفکیک جنسیتی نکردید شما من دیگه چیزی نمیگم/
ما خواجه ایم حسین...
جنسیتمون قابل تفکیک نیست جون تو....
تو پیر شدی خودتو به من نچسبون
بله...شما بگو ما هم حتما باور میکنیم... :))
یعنی تا الان همیشه نخ میدادی؟
آره دیگه حتما اینجوری بوده که به این تجربه گران دست یافتی!
حالا بازم خوبه یکم پیشرفت کردی :دی
ادامه بدی میرسی به جایی که میگی اصلا بیخیال معامله نخ
__ این خط
* اینم نشون
بستگی به شرایط داره... :)
البته کار ما از نخ دادن و گرفتن گذشته ...ما نخ نما شدیم...
چقد حرص درآره وثتی همه کلافشونو باز میکنن...اه!
آره آدم تو ذوقش میخوره...
نسیک و نخ بده .. .به این روح بادبادکی...
تو اول لینک بزار بعد بیا سفارش بده... :))
کاش وقتی بیست سالم بود اینو بهم میگفتی....
کجا بودی آخه بی وفا؟
(چه خوب شد که اونجوری شد....از خودم بدم اومده بود....)
اگر دیر آمدم مجروح بودم... :))
ولی ما معمولا هول میشیم و ... بقیه ماجرا !!!
بس که چش پاکی.... :)
آره پسر...
هستم تورا شدید...
بسی مزخرف می باشد این کار!!
خود را بدبخت نموده ای گویا...
نه جانا...
ما زرنگ تر از این سخنان هسیتم... :))
من حتی دیسک و نیزه اش رو هم دیدم !!
قدیما افسار اسب و تیر خدنگ و نگاه ناوک انداز و ..
از این جور چیزا میدادن !!
نخ مال بچه سوسول هاست ..
آخه نخ که به جایی بر نمیخوره ...
الان نیزه پرتاب میکنن چه جورمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(منهای من البته ، از بس بچه خوفی ام
تو که راس میگی... :))
نخ ما پوسیده
تا دست میزنی پاره میشه
در هر صورت برای ما تفاوتی نداره...
معلوم بود از پست الی که گذاشته بودی...
همه نخ پوسیده ها مثل نخ شما باشه جان برادر....
کار از نخ و کلاف و طناب و اینجور چیزا گذشته
راستش ما میخواهیم کلاف دل را باز کنیم نمی گذارند!
خوب میکنند...
میدونن آخرش گند کاری میشه....
جالب بووود :)
اما خب اگه از کسی خوشمون اومد و ترسیدیم حتی نخ بدیم اونوقت چه خاکی تو سرمون بریزیم :D
کلاف که سهله ...
اون موقع توی اون شرایط شما باید سوزن باشی نه نخ...
و همین است دیگر...
وقتی بخیلی می کنیم برای باز کردن کلافمان...
دنیا پر می شود پر از کلاف هایی که در خود پیچیده اند ...
و شاید هیچ وقت در هم گره نخورند!!
و همین نیست اتفاقاً....
منظورم این است که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد...
یعنی کمی هول نشوید...کمی آهسته تر...
ما که کلافمونو بستیم سفت و سخت، کسی ام می خواد بیاد جلو سرخورده میشه
عاقلان دانند... :))
:دی :))
خوشحال باش فرزندم...
برای تو...
برای من....
هر چه که تقدیر نوشت
نا خوانا بود...
بیا تا تقدیر را پاکنویس کنیم
شاید زمانه بهتر از این را برایمان
کنار گذاشته باشد...
سبز باشی و بی کران
برای آلنی...
مرسی از شما...
مثل همیشه جالب........
این توسط من و تو آدم را در گیر میکند و میشود ساعتها در باره آن تعمق کرد
انتخاب بسیار هوشمندانه ایست
و چقدر ما خوشحال میشیم از این تعریف ها...
ممنون...
اگه حس بافندگی نداشته باشیم چی...
میشوید مثل ما...
من اگه از کسی خوشم بیاد می کشمش!
که هم خیال خودم راحت شه هم اون!
دیگه به این دردسرای نخ دادن و گرفتن هم نمی کشه!
خود کشتن نوعی نخ بازیست از نوع خشمگینانه....
خوبه به شرطی که سر نخ و گم نکنیم
تو گم نمیکنی مطمئناْ...
حواس جمع تر از این حرفایی... :))
خوب اگه کلافمون رو باز نکنیم ٫ کلافه میشم خوب!!
به موقع باز کن و آرام آرام...
هول شدن هم لذتی دارد برای خودش...
لذتش به گندی که زده میشه نمی ارزه گاهی....
سلام دوست عزیز
مرسی از حضورت [گل]
مرسی از حضور شما...
راستی سلام... :)
سلام
بعضی وقتا این نخ دادن و نخ گرفتن خودش یه کلاف میشه که هیچکی نمیتونه بازش کنه/
آقا باید به موقع پلیتیک بزنی...
در جریانی که...؟؟ :))
تعجب نداره...
خوب آدم میتونه آدما رو یک کم از نوشته هاشون بفهمه...
خداییش درست نگفته بودم که تعجب کردی...؟؟؟؟
توصیه بجایی بود بعضیها واقعا آبروریزی میکنند!؟؟
فرخ جان همه که تجربه شما رو ندارن... :)
بعضیها بسکه نخ دادهاند نخنما شدهاند
بعضی ها هم بس که نخ نداده اند نخ نما شده اند...
اما این کجا و آن کجا..........
بعضیها بسکه نخ دادهاند نخنما شدهاند
مرسییییییییییییییییییییییییییییییی... :)
چرا درست بود..
ولی خب یه پست دارم که از رو اون تابلو بود دیگه..
وگرنه خیلی بیشتر از اینا وفت میگرفت..!
شما از عکس آواتارتون این مساله هوار میزنه جناب....
حالا میزاشتی فک کنم زرنگ و باحالام...
چی میشد...؟؟؟
در ضمن حول هم نشی بزنی کلاف یارو رو باز کنی!
هه هه هه........
بسی خندیدم...
مرسی کامنت باحالی بود... :)
اتفاقا باید با کله رفت سمت معشوقه
خیلیم خوبه
آقا برو به خدا ما جلوی کسی رو نمیگیریم...
اما اگه تهش یهو سرت خورد تو دیوار و له شدی نگی چرا نگفتید...
:)
زیر این خاک لعنتی فقط بوی مردن میاد و بس...
آخه احساس کردم میخوای بمیری...
واسه همین اون پیشنهاد رو بهت دادم...
خوب باش لطفا...
قلبم هر روز...
نه هر ساعت...
نه هر دقیقه...
نه هر ثانیه پریوده...
خون گریه های قلبم داغتر از آتش جهنم و انگاری که...
هیچ وقتی تمومی ندارن...
کاشکی یکی پیدا می شد که حرفهاش اونقدر سرشار از شهوت بود که...
تار و پود دلم رو ارضا می کرد...
شاید اینجوری دلم از وجود او آبستن شده و از درد کشنده ی این پریود خلاص...
پریودی که رفتی تو انزوا...
میفهمم حست رو دوست تازه وارد...