چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

برای خاطر تمام نیامدن ها و در نهایت آمدن

چقدر سخت رفتم و چقدر سخت تر برگشتم.انگار تکه ای از روحم چسبید آنجا و با من برنگشت.

لطفا در آن دورها مواظب تکه روحم که به شما چسبید و با من نیامد باشید...



پی نوشت:اَه... چقدر توی این شهر با همه غریبه هستم...



نوشته شده توسط تو



نظرات 16 + ارسال نظر
مهشید پنج‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:43 ب.ظ http://mahshidmohamadi.blogfa.com

الان دقیقا منم حس می کنم با همه غریبه ام! همینجوری الکی! جان خودم!

واسه من الکی نیست اصلا...

فرناز پنج‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:47 ب.ظ http://www.charkhrisak.blogfa.com

اگر اینجا پیدایش کنم خیالت راحت ! حواسم هست ./

تو هرگز پیداش نخواهی کرد فرناز...

MisspInk جمعه 6 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:22 ق.ظ

این پست دقیقا اشاره داره به زمان قرار وبلاگی

تکه ای از رووحت اوونجا پیش من جا موند

نگرانش نباش،مراقبشم ! DDD:

فک کن که ایجوری باشه که تو میگی...!
نه جانم اونجا جا نمونده...

حسام جمعه 6 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:24 ق.ظ http://www.notefalse.blogfa.com

آیه میشکنه هزار تکه میشه اما باز تو هر تکه اش عکس من.../

میدونی از چی خوشم میاد...؟
با ربط و بی ربط همینجوری یه چیزی میگی میری...

MisspInk جمعه 6 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:26 ق.ظ

نبینم آه بکشیـــــــــــــــ

آه نبود...اَه بود...

caffè nero جمعه 6 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:13 ق.ظ http://eternal.blogsky.com

خوبه ... غریبه بودن خوبه!

از نظر تو خوبه...از نظر من اینجوری نیست...
جالبه... تو فک میکنی هر چی رو که فقط تو میپسندی خوبه...!!!!
فقط کافی بود غریبی به نظرت بد میومد...اون وقت کل پست رو زیر سوال میبردی...!
مرسی که ما رو همراهی میکنی...

نعیمه جمعه 6 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:18 ق.ظ http://afterborn.blogsky.com

و چه قدر این تکه های چسبیده در جاهای دور زیاد هستند.

واسه من زیاد نیست نعیمه...به ندرت این اتفاق می افته...

MisspInk جمعه 6 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:34 ق.ظ

eeee
ras migi
ah boodesh!

میزاشتی چند روز دیگه متوجه میشدی... :)

یاسین جمعه 6 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:14 ب.ظ http://www.sooryas.blogsky.com

تکه های روح شکسته ام ...
بدرود!
شاید برای شما هم رستاخیزی باشد ...
تا باز جمع شوید و به هم بپیوندید!!
روزی که من نباشم شاید!

مرجان جمعه 6 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:32 ب.ظ http://www.radepayekhis.mihanblog.com

انقدر دل و روحم ژیش این و اون جا مونده که دیگه نگران نیستم ازشون خوب مراقبت کنن یا نه!
نگران اینم که باید دنبال یه روح دیگه بگردم اما از نوع نچسبش!

سیب شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:40 ق.ظ http://sibeleila.persianblog.ir

انگار چیزی در ققسه سینه مان منقبض می شود «به سختی»

محمد مزده شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 05:09 ب.ظ http://foulex.blogsky.com

خیلی قشنگ بود
احساس می کنم روحم تکه تکه شده است

مرسی...میدونم...

پیمان یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:12 ق.ظ http://payan-rah.blogfa.com

گفتی بودیا روحت چسبناکه فکر کردم شوخی می کنی!!!!

من با کسی شوخی ندارم پیمان...

هومن یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:46 ب.ظ http://thick-fog.blogfa.com

این پست خیلی قشنگ بود

مرسی...میدونم هومن...

سسک یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:31 ب.ظ http://rooospiyebakere.blogfa.com/

تمام روحم را از دست داده ام
شاید اینطوری بهتر باشد
روحم آنجا ... خودم ...
ها؟؟؟ ... خودم ؟؟؟؟!!!!!...

+می دونم غمت با بقه فرق داره ... اما نمیدونم از کجا می دونم
++شاید هم اشتباه می کنم

مال من جنسش غم نیست دخترک...

sasan یکشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:55 ب.ظ http://behesht.persianblog.ir

من یه تکه پیدا کردم ؛ مشخصات تکتو بده ؛ اگه مال تو بود بهت میدمش

فک کن که تکه روح من پیش تو جا مونده باشه...
ضحی خیال باطل...
خوشم میاد اعتماد به نفست بالاست بی جهت... :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد