خیلی وقت است دارم فریاد می کشم... روی سنگفرش های پیاده روی خیابان هشتم... شکلش خیلی شبیه فریاد نیست!! بیشتر شبیه کنده کاری های فرهاد است... ولی خوب !! فریادی که امشب کشیدم ... فریاد بود!! این یکی صدا هم داشت... و برای تو که گوش هایت خیلی وقت است نمی شنود، شکلش شبیه همان کنده کاری های فرهاد است...
این پستت عاااالی بود.
داغ دلم تازه شد
داغ دل همیشه داغه...اگه تازه میشه داغ نیست...
خیلی وقت است دارم فریاد می کشم...
روی سنگفرش های پیاده روی خیابان هشتم...
شکلش خیلی شبیه فریاد نیست!!
بیشتر شبیه کنده کاری های فرهاد است...
ولی خوب !!
فریادی که امشب کشیدم ...
فریاد بود!!
این یکی صدا هم داشت...
و برای تو که گوش هایت خیلی وقت است نمی شنود،
شکلش شبیه همان کنده کاری های فرهاد است...
وقتی کلی داغ دل بیاد روش خاموش میشه .وقتی چیزی بخونی باز فیتیلش روشن میشه.
خداییش حالا خوبه میترسیدی...نمیترسیدی چی کار میکردی...؟
قورتش بده . آدم باهاس خون خودشو بخوره .
اگر بداند!
مشکل همینجاس که هیچ وقت نمی فهمه!
آخه این یکی لامصبه...میفهمه...
تمام دردها و انتظار هایت از او را
بنویس !
شاید یه روز برگرده برای خوندنش ...
از کی دقیقاْ...؟
بوی خون می دهد تمام صداهائی که از حنجره ات ریخت...
تو نمیدانی...
نه ... فریاد نزن ... گوشهایم به طعم تلخ خون عادت ندارند ...
+بوسه ای به وسعت یک فریاد از اعماق جان !
like!