حرفهای ماسیده
بغضهای در گلو یخ زده
افکار لال شده در ذهن
قلبهای به تپش درآمده
و دلهایی که از یخ زدن و ماسیدن و تپیدن وجودش به شور افتاده
و جسمی که نمیداند برای آرام کردن قلب و گرم کردن گلو و به سخن درآوردن ذهن دست به دامان چه باشد یا که ....؟
و کمی آنطرف تر حرفهایی که میسوزاند دیگری را از شدت گرما و گلویی که همچو رودخانه ای روان است و قلبی که در کمال آرامش در حال تپیدن است
و جسمی که نمیداند این آرامش قلب و بلبل زبانیه فکر و گلوی روان از دست به دامان شدن که است یا چه...؟
نوشته شده توسط من
دنبال چیزی نیستند
چیزها دنبالشانند
سلام
فرقی نمیکنه اگه دنبال چیزی باشی یا چیزی دنبال تو باشه
در هر صورت یه چیزی کمه
حرفهای ما ماسیده ، یک جور چسبندگی ِ به روایتی ؛سگی
شاید همون یه شب سگی تونسته باشه زندگیمون و به یه زندگیه سگی تبدیل کرده باشه
یه کوچولو،فقط یه کوچولو حسودیم شد به اِپیزودِ دوم!
میگم یه کوچولو چون خیلی وقتا از تنهایی خودم راضیم!شایدم دوسش دارم!
دوتاشون شرایطه بدی و دارن
حسودی نکن دختر
tanks
very good
ای بابا تو هم داری میری؟
یه سیگار دود کن... چشم هایت رو به یک جا بدوز...باریک کن...
کمی آروم میشی...
روشن کنم واست؟!
چشم دوختم به دیوار اتاقم . آرومم
میخوای منم سیگاری کنی ؟ باشه داداش روشن کن
یه قلب بزرگ، جسم تو میخواد.
پیدا میشه ؟
یه قلب بزرگ، جسم شما می خواد.
و درمیان این طوفان ایستاده منم...؟!!/
نمیدونم حسام
به نظرت تویی؟
یه جسم می سوزه تا گرمی ببخشه به جسم دیگه، اونطرفها هم خبری نیست
دلم میخواهد به آنطرفها بروم ...
مسلما قسمت دومش که به من برنمی گرده
خوش به حال اونی که سیگاریه... لااقل یه سیگار دود می کنه ...
منم اینجا خودم رو دود می کنم تا آخر یه روز برم هوا ...
موفق باشی دوست عزیز
قسمته دومشم همچین خوب نیستا
سرگردونی تو اپیزود دومش بیشتره ها
جسم هایی که سرگردانند!!
جسمامون خل شدند بس که فکر کردن به اینها
عالی بود...
مرسی مهشید عزیز
جسم ها استفراغ می خواهند
نمی دانم چرا فکر می کنید به دنبال چیزی هستند !
گناه ذهن ها رو گردن جسم ها نیاندازید
چشم این بعد دنبال گناهکار دیگری میگردیم
حالا نمیشه شوما ها هی زرتو زرت داغ دل ما رو مثه پر کاهو نفرمایید
ای بابا
اگر هدف داغون شدن ماست خیلی وقته با ضعیفه شدنمان / شده ایم
ای بابا ما هدفمون ابن نیست
والا به خدا
تصدقت ..
اصلا تصدق خودت...
...
...
روزهاست که احساس می کنم...
افکارم می خارد!
دهانم بوی گِل می دهد!
و حرفهایم بوی ماندگی!
کاش روحم کمی آزاد بود ...
برای فکرت باید یه مشغله ی ضد خارش درست کنی
و حرفهای زیبا را روزی چند بار در دهانت بجوی
و حرفهای کهنه و قدیمی در دهانت را قورت بدهی
شاید اینگونه روحت آزاد شود
امان از حرفهائی که می سوزاند!
امان از حرفهایی که یه موقع حتی میچزونند
حرفهای ماسیده
بغضهای در گلو یخ زده
افکار لال شده در ذهن
قلبهای به تپش درآمده
جالب بود این جملات عزیزم قلمت جاری باد
ممنون از حضورتون
تیغ روزگار شاهرگ "کلامم" را چنان بریده ، که سکوتم "بند" نمی آید ! .
سرتو بکن تو آب یخ بیار بیرون
یه نفس عمیق
یه نگاه دیگه به زندگی
و حالا سکوت
هوا بس ناجوانمردانه سرد است
گویی چیزی بیش نمانده تا سال ِ
1986
بس نا جوانمردانه؟ زندگیمون بس نا جوانمردانه یخ شده
توسردت نیست؟!
نه من داغم
شاید جسم ها تنها میان دو تا هیچ گیر کرده اند
و فکر نمیکنم هیچ چیز بد تر از این باشد
جسم به دنبال آرامش روح است . روح در جستجوی جسمی که پناه آرامشش باشد ... هر دو می دوند هم را نمی یابند شاید چون درهمند و هم را نمی بینند .
جسم ها بی تقصیرند این وسط
پس همراه شو عزیز.
درود بر شما دوست عزیز
من در وبلاگم مطلب کوتاهی درباره اخلاق و اصول اخلاقی از دیدگاه دین زرتشت نوشتم لطفا" اگر مایل هستید آن مطلب را بخوانید و دیدگاهتان را بیان کنید.
با تشکر از شما دوست عزیز[گل]
با تشکر از شما و وبلاگ خوبتان و تمام دست اندرکاران اون وبلاگ...و درود به روح پر فتوح امام خمینی (ره)...
روزی تو را خواهم دید و تو را بشارت خواهم داد به روزهایی تاریکتر از شب..
فصل فصل گفتن نیست ... موعد بیداری در برهوت است !
بیدار بمانی و با امیدی واهی در برهوت به سراب نگاه کنی و دلت خوش باشد که افق روشن میشود ... فصل سکوت است ... هوا سرد است و بخاریها خاموش اند و تو ساده انگارانه منتظری تا کسی تو را به سخن گفتن دعوت کند ... تا صدایت را بر روی گوشی موبایلش ثبت نماید و در جمعی مسخره آن را بگذارند و کرکر بخندند .
سلام رفیق
عرض ارادت و احترام
من به کشش جسم ها ایمان دارم
افسوس ! چه ایمان آزار دهنده ای :(
+حوالی ما هر چند خبری نیست اما اگر پرسه میزدی ، 3-2 قدمی راهت را دور کن که دلتنگم :((
شاید نداند بهتر باشد چون بعضی وقتها دانستن دردسریاز میشود!