گاهی غم های آدم سرکش میشوند, این همان لحظه ایست که تو شلغم میشوی.یعنی شل غم هایت میشوی و این باعث میشود که نتوانی حتی قدم از قدم برداری...
نوشته شده توسط تو
شُل شُل شُل
شُل نه .... شَل
میخواستم از غصه بگماز دیو تو قصه بگمیکی صدا زد دخترکبسه دیگه غم ها پرک...غم های رام نشدنی من غم های سرکش توزندگی ماممنون وسلام
بهتری...؟
همیشه این حال رو دوست دارم... یکجورایی آدم باهاش بزرگ میشه تا غم بعدی ...
مطمئنی گاهی شکست نمیخوریم ازش...؟
بلغم هم داریم؟
آره داریم...بلغم رو میکنم تو حلقت که دیگه نتونی حرف بزنی... :)
بلغم تو حلقم؟دلت میاد؟
اوهوم...
وااااااااااااااااای خوشم اومد این بازی با کلماتت حرف ندارهفقط چرا اینقدر خشنی تو؟
خانم عزیز بزار برسی بعد ایراد بگیر...
وبعد چون عادت می شوند این غم ها، آدم دوباره شروع به راه رفتن می کنهولی نمی دونه توی این راه بیهوده غم های جدیدی منتظرشن که دوباره شروع به سرکشی می کنن
هوم...
غم را آزاد بزار تا عقده ای نشه و از جای دیگه ای بیرون نزنه
کاملا آزاده...
کم کم فلج میشیم!...
آره دقیقا...
کینه س پشت نوشته هات انگار.چندی از عنترنت دور بودم؛ "من" چی شده؟
...من صحیح و سالم داره زندگیش رو میکنه فقط کمی اینجا کمرنگ شده
شُل شُل شُل
شُل نه .... شَل
میخواستم از غصه بگم
از دیو تو قصه بگم
یکی صدا زد دخترک
بسه دیگه غم ها پرک...
غم های رام نشدنی من
غم های سرکش تو
زندگی ما
ممنون و
سلام
بهتری...؟
همیشه این حال رو دوست دارم... یکجورایی آدم باهاش بزرگ میشه تا غم بعدی ...
مطمئنی گاهی شکست نمیخوریم ازش...؟
بلغم هم داریم؟
آره داریم...بلغم رو میکنم تو حلقت که دیگه نتونی حرف بزنی... :)
بلغم تو حلقم؟
دلت میاد؟
اوهوم...
وااااااااااااااااای خوشم اومد این بازی با کلماتت حرف نداره
فقط چرا اینقدر خشنی تو؟
خانم عزیز بزار برسی بعد ایراد بگیر...
وبعد چون عادت می شوند این غم ها، آدم دوباره شروع به راه رفتن می کنه
ولی نمی دونه توی این راه بیهوده غم های جدیدی منتظرشن که دوباره شروع به سرکشی می کنن
هوم...
غم را آزاد بزار تا عقده ای نشه و از جای دیگه ای بیرون نزنه
کاملا آزاده...
کم کم فلج میشیم!
.
.
.
آره دقیقا...
کینه س پشت نوشته هات انگار.
چندی از عنترنت دور بودم؛ "من" چی شده؟
...
من صحیح و سالم داره زندگیش رو میکنه فقط کمی اینجا کمرنگ شده