من میدانم تمام قصه هایی که اولی داشته باشند آخری هم دارند مگر اینکه آن قصه گرد باشد. در این صورت تو فقط در قصه میچرخی آنقدر که سرت گیج برود...
این قصه کمی ترسناک است...
نوشته شده توسط تو
آره خب .. اینم حرفیههم ترسناک و هم وحشت ناک
هوممم...
وای چه خطرناکمن چرا چیزی نمی نویسهکجاستخبری ازش نیست
به همه میگم به تو هم همین طور...این روزا عقده ای شده...فحش بدین بهش...
آورین آورین
آورین...؟
بهلهههههههترسناکه ..تو این روزا فعال شدی:)
نوشتنم زیاد میاد...
واقعا خیلی ترسناکه ها
واقعا فهمیدی منظورم رو...؟خداییش؟
فکرمو مشغول کردی ... گرد ؟؟ اگه بیضی و استوانه و لوزی و مربع و مستطیل باشه .. چه خاکی باید بر سر ریخت؟
راجع به اونا خودت فک کن...
کمی که نه... خیلی... فکرکنم بدونم...
خوبه...
اوهام آمیز است تا ترسناک...
فقط ترسناکه...
جالب بود...قصههای واقعی معمولا گردگونه هستن.میچرخه میچرخه میچرخه میچرخه یهو از یه گوشه بینــــــــگ میپره.خدا کنه که به یه طرف خوب بپره...
مال ما نمیپره کلا...
مثل وقتی که مساله ای را می خوای حل کنی و بعد از کلی می رسی به 2=2 و تازه اون موقع می فهمی که دور خودت می چرخیدی.بیفتی توش ترست می ریزه ولی از شدت سر گیجه همیشه تهوع داری
بله همین طوره...
این قصه همیشه گیج کننده اس...
همیشه...
نوشته هات دوست داشتنی تر شده.مثلا این پست یکی از اون خیلی دوست داشتنی هاست.
جان هومن فقط نوشته هام اینجوری نیست خودمم دوست داشتنیم... :))
این قصه فقط قصست...
نه این قصه فقط غصست...
آره خب .. اینم حرفیه
هم ترسناک و هم وحشت ناک
هوممم...
وای چه خطرناک
من چرا چیزی نمی نویسه
کجاست
خبری ازش نیست
به همه میگم به تو هم همین طور...
این روزا عقده ای شده...فحش بدین بهش...
آورین آورین
آورین...؟
بهلههههههه
ترسناکه ..
تو این روزا فعال شدی:)
نوشتنم زیاد میاد...
واقعا خیلی ترسناکه ها
واقعا فهمیدی منظورم رو...؟خداییش؟
فکرمو مشغول کردی ... گرد ؟؟ اگه بیضی و استوانه و لوزی و مربع و مستطیل باشه .. چه خاکی باید بر سر ریخت؟
راجع به اونا خودت فک کن...
کمی که نه... خیلی... فکرکنم بدونم...
خوبه...
اوهام آمیز است تا ترسناک...
فقط ترسناکه...
جالب بود...
قصههای واقعی معمولا گردگونه هستن.
میچرخه میچرخه میچرخه میچرخه یهو از یه گوشه بینــــــــگ میپره.
خدا کنه که به یه طرف خوب بپره...
مال ما نمیپره کلا...
مثل وقتی که مساله ای را می خوای حل کنی و بعد از کلی می رسی به 2=2 و تازه اون موقع می فهمی که دور خودت می چرخیدی.
بیفتی توش ترست می ریزه ولی از شدت سر گیجه همیشه تهوع داری
بله همین طوره...
این قصه همیشه گیج کننده اس...
همیشه...
نوشته هات دوست داشتنی تر شده.
مثلا این پست یکی از اون خیلی دوست داشتنی هاست.
جان هومن فقط نوشته هام اینجوری نیست خودمم دوست داشتنیم... :))
این قصه فقط قصست...
نه این قصه فقط غصست...