چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

شهر خالی

تمام مردم شهر امروز رفته اند سفر و من کِز کرده ام گوشه ای از یک اتاق و رفتن هایشان را زل زده ام...




نوشته شده توسط تو


نظرات 13 + ارسال نظر
یاسین پنج‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:56 ب.ظ http://www.sooryas.blogsky.com

شهر خالی حالا تبدیل به آرزویی دور شده اس برایم...

اینجا شهر خالیست...

هومن جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:30 ق.ظ http://thick-fog.blogsky.com

من هم همین کارو کردم...

خوب کردی هومن...

Sakene apartemane270 جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:39 ق.ظ

Asemone shahr badjor sotokor bod, khiabonasham khakestari..

این خوبه...

یه رازه جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:21 ب.ظ

من که نرفتم
یاسین هم که نرفته هومن هم که نرفته تو هم که نرفته
ما خودمون یه شهریم پس کجا مردم شهر رفتن سفر
منم مثه تو
مشکلی نیس ... کز کردناتم دوس داریم ... هه

هه...

دهاتی جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:52 ب.ظ http://DORIC.blogsky.com

دقیقاً مثل من !!!

شهری پر از سکوت !

از چهاردیواری هم خسته شدم دیگه

فرق من با تو اینه که من هرگز از چهار دیواری خسته نمیشم...

حوریا جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:02 ب.ظ

من هم گوشه ای کز کرده ام و درس می خوانم..

اما من زل زدم...

zeinab جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:31 ب.ظ http://makhfigah90.blogfa.com

همین جوری خوبه!

همین جوری بی نظیره...

پ.نون جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:07 ب.ظ http://babune.blogsky.com

هورا پس من از همه‌تون خوشبخت‌ترم :) من رفتم بیرون، سر کار....

هه...

مداد گلی جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:12 ب.ظ http://medad-goli.blogfa.com

ما از سفر ژاشدیم اومدیم خونه. که حتما این چند روز رو کز کنم این گوشه. وظیفه س انگار؟

نه وظیفه نیست...علاقست...

مداد گلی جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:14 ب.ظ http://medad-goli.blogfa.com

ما از سفر پاشدیم اومدیم خونه. که حتما این چند روز رو کز کنم این گوشه. وظیفه س انگار؟
بود کز طرفی مردی از خویش برون آید و کاری بکند

دوباره جواب بالایی...

مهرنوش جمعه 13 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:18 ب.ظ http://kochneshin.blogsky.com/

منم موندمو دارم سریال فرندز درمانی می کنم...

خوبه...اما من فقط زل زدم...

فرخ شنبه 14 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:27 ق.ظ http://chakhan-2.blogsky.com

غصه نخور تا چشم به هم بزنی برمیگردند و دوباره همه چیز مثل روز اول میشه ..... من جای تو بودم جشن میگرفتم ... دلت میاد آرامش؟

منم از شدت ذوق زل زدم... :)

آغازی دیگر دوشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:51 ب.ظ http://start2.blogsky.com

از خلوتی شهر لذت می بردی

بردم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد