چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

بیراهه رو به دوراهی ترجیح میدم

وقتی به یه دوراهی میرسم دیگه نمیتونم به راهم ادامه بدم.اینجاست که کاملا استاپ میکنم و هیچ کاری نمیکنم و فقط می ایستم و به دوراهی زل میزنم...

تازه اصلا هم حال نمیکنم کسی توی انتخاب سر این دوراهی کمکم کنه و با هیچ کسی هم مشورت نمیکنم...


نوشته شده توسط تو

نظرات 4 + ارسال نظر
شاکی جمعه 20 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:39 ب.ظ http://shaaki.blogsky.com

من برعکس تو، استاپ نمی کنم، یکم سر جام می چرخم، وول می خورم، بعدش می بینم اوضاع بدتر شده، یادم میره از کجا اومدم، گیر می کنم وسط سه راهی.... فکر کنم خیلی داغونم، نه؟؟؟

داغون نیستی یه چیز دیگه ای...

شاکی جمعه 20 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:45 ب.ظ http://shaaki.blogsky.com

حالا اینقدر هم جنبه ی رک بودن ندارما.. یکم ملایم تر...

واسه جنبت یه فکری کن چون من همینم که هستم... :)

آغازی دیگر شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:05 ب.ظ http://start2.blogsky.com

بزن به را یا درسته یا اشتباه فوقش تجربه می شه

حوصله ندارم...زل زدن رو دوست تر میدارم...

ثنائی فر یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:08 ب.ظ http://www.sanae.blogfa.com

کار خوبی می کنی زل زدن رو پایه ام شدید

و آخر چه می کنی؟
زود باش شب شد

(هنوز هستم )

بزار شب تر بشه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد