چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

بعضیا هم هستن با بوی گه حال میکنن

من هر گُهی که هستم حداقل دارم خود واقعیم رو زندگی میکنم.حالا هر چقدرم که بوی من باعث حالت تهوع دیگران بشه واسم فرقی نمیکنه...


نوشته شده توسط تو

نظرات 4 + ارسال نظر
فرخ شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:38 ق.ظ http://chakhan-2.blogsky.com

به هر حال ما یه موجود اجتماعی هستیم و باید با دیگران کانکت بشیم ... حتی با بقال سر کوچه ! اینقدر عصبی نباش عزیزم
من خودم از همه بدترم ... ولی به هر حال دارم خیلیها رو تحمل میکنم .
دنیا به مرور آدمو جوری بار میاره تا در برابر بعضیها تسلیم بشی و تحمل کنی!
ارادت

عصبی نیستم...
من اصلا حاضر نیستم کسی رو تحمل کنم.من فقط با آدمایی ارتباط برقرار میکنم که باهاشون حال کنم.همین...

شاکی شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:33 ق.ظ http://shaaki.blogsky.com

هیچ وقت سعی نکردم آدمایی که از من بدشون میاد یا من بدم میاد تحمل کنم.. کلی هم حال می کنم طرف میاد میگه: می دونم از من بدت میاد...
حس خوبیه که منظورمو رسوندم تمام و کمال..

بله حس خوبیه...

ستایش شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:01 ق.ظ

والا ن که دیدمت بوی خوب میدادی

اون که بوی عطرم بوده...

آغازی دیگر شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 05:06 ب.ظ http://start2.blogsky.com

همین خودت بودن را دوست دارم

خوبه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد