آدم توی یک شب ابدیه...تنها نوری که داره مشعلیه که خودش با دستای خودش درست کرده.کسی که مومنه هرگز شب رو باور نمی کنه٬چرا که در فراسوی دهلیزش به امید دریچه ای دل بسته...اما کسی که ایمان نداره می دونه دهلیزی وجود نداره تنها نوری که هست همین مشعله که اگه خاموش بشه برای ابد خاموش شده بنابر این طبیعیه که وقتی به دیوار میخوره درد بیشتری حس میکنه٬وقتی با مرگ روبه رو میشه گنگیه بیشتری حس می کنه و وقتی به هستی زل می زنه معنیش رو نمی فهمه... این جاست که برای فرار از این شب ابدی که روی زمین جاریه٬وقتی یه کورسویی می بینه مثل یه شب پره خودش رو به در و دیوار می کوبه تا به اون نور برسه اما فایده ای ندره و فقط خودش رو از پا در میاره و میوفته توی تار عنکبوت.هر چی بیشتر تلاش میکنه بیشتر توش گیر میکنه٬و هر چی بیشتر دست وپا بزنه تارای بیشتری بهش می چسبند و دست آخر شام عنکبوت حاضر میشه... آدم توی یه شب ابدی مثل یک شب پره روی تار عنکبوت گیر کرده٬شب ابدیی که روی زمین جاریه...
شب بی پدر مادر فقط تاریکی و ندیدن را بمن میده
شب رو باید خوند...بلد نیستی بخونی...تو بخوابی بهتره...
زیباست و دوای همان درده و البته سبب آن نیز اما دوست داشتنی است بسیار زیاد
...
شب است و ماه می رقصد
ستاره نقره می پاشد.
.....
و تو شاعر میشوی...
حالا یه بخشنده ای (مثل شب )پیدا شده.....میون این همه گیرنده...فحشش چرا میدی؟
فحش ندادم که...
راستی...
اینکه گفتی من شاعرم میشم بده یا خوبه؟
لابد خوبه فرداد...
آدم توی یک شب ابدیه...تنها نوری که داره مشعلیه که خودش با دستای خودش درست کرده.کسی که مومنه هرگز شب رو باور نمی کنه٬چرا که در فراسوی دهلیزش به امید دریچه ای دل بسته...اما کسی که ایمان نداره می دونه دهلیزی وجود نداره تنها نوری که هست همین مشعله که اگه خاموش بشه برای ابد خاموش شده بنابر این طبیعیه که وقتی به دیوار میخوره درد بیشتری حس میکنه٬وقتی با مرگ روبه رو میشه گنگیه بیشتری حس می کنه و وقتی به هستی زل می زنه معنیش رو نمی فهمه...
این جاست که برای فرار از این شب ابدی که روی زمین جاریه٬وقتی یه کورسویی می بینه مثل یه شب پره خودش رو به در و دیوار می کوبه تا به اون نور برسه اما فایده ای ندره و فقط خودش رو از پا در میاره و میوفته توی تار عنکبوت.هر چی بیشتر تلاش میکنه بیشتر توش گیر میکنه٬و هر چی بیشتر دست وپا بزنه تارای بیشتری بهش می چسبند و دست آخر شام عنکبوت حاضر میشه...
آدم توی یه شب ابدی مثل یک شب پره روی تار عنکبوت گیر کرده٬شب ابدیی که روی زمین جاریه...
عصبانی شدی...؟
شب های تهران...
we own the night
چه شگفتی ها که من در همین شب های تهران ندیدم...
بعضی ها صاحب شب هستن...
تمام چیزایی که صبح یکجا ازت میگیره .
این صبح پدر سگ...
کجا بودی تا حالا...؟
اگه این خوش خوابی بزاره !
تو بخواب...من بیدارم و حواسم هست...
شب، سکوت، ماه، من.
شب، سکوت، ماه، تو...
منم مدتهاست به این نکته رسیدم
شب بیدارم، انگار روشن شدن آسمون زنگ خطره برام که میگه بخواب ...
هرچند روزامم مجبورم کلا بیدار باشم. ولی بیداری شبو با هیچی عوض نمیکنم
اوهوم...
سلام به روزم
خوب به من چه...؟
هی می خواهم این دهنو باز نکنم
چقدر از دادن نوشتی
پد سگگگگگگگگگگگگگگگ....
:)))))))))))))
آخ گفتی
...
من عاشق ارامش و سکوت سنگین شبم
فکر نمی کنم لایق اینهمه فحش و ناسزا باشه
چی میگی...
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
از بستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی ؟ خیال خود را بفرست
تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت
شب را با رازها و سکوتش دوست بدار و به امید رسیدنش این روزهای آشغالی را بگذران . من بارها در شب متولد شدم و در روز وفات یافتم
من نیز...
نکنه رو شبات یادگاری نوشته ؟!
ۀیکون یه سبد گل
نچ...
آره لامصب...
...