تمام یادها رو باید به گاری ای که گفتی بست . یادهای خوب که می مانند رنج نبودنشان آزار دهنده است و یادهای بد که می مانند زخم رنجی را که بر دلت نهاده اند آزار دهنده است . اصولا نباتات که به یاد گذشته ها نمی افتند خوشبخت ترند و به همین دلیل از گاری استفاده نمی کنند .
از کنار دیوار خاطره که رد می شدی از گوشه ی ذهنت تکه ذغالی برداشتی و روی تن دیوار نوشتی: یاد تو یاد من است لحظه ای بعد آسمان ذهنت که ابری شد هجوم سربازهای لشکر خیس باران یاد من را شست و من روان شدم به سوی سرچشمه های خودم...
«وحالا که سالهاست مسافر اقلیم خویشتنم٬یاد من یاد من است»
سلام فکر خوبیه من اول یادشو می بندم به گاری...بعدم با همون گاری می رم روش که دیگه نه خود ش باشه نه یادش..... فقط خدا کنه گاری سالم بمونه چون گاریمو می خوام....
اگر تا قبل رفتنش دیواری برایت مانده باشد
مانده...حواسمان به دیوارمان هست جانا...
تمام یادها رو باید به گاری ای که گفتی بست . یادهای خوب که می مانند رنج نبودنشان آزار دهنده است و یادهای بد که می مانند زخم رنجی را که بر دلت نهاده اند آزار دهنده است . اصولا نباتات که به یاد گذشته ها نمی افتند خوشبخت ترند و به همین دلیل از گاری استفاده نمی کنند .
نباتات به جا بود...
چقد خشن
دقیقا چقد...؟
از کنار دیوار خاطره که رد می شدی
از گوشه ی ذهنت تکه ذغالی برداشتی و روی تن دیوار نوشتی:
یاد تو یاد من است
لحظه ای بعد آسمان ذهنت که ابری شد
هجوم سربازهای لشکر خیس باران
یاد من را شست
و من روان شدم به سوی سرچشمه های خودم...
«وحالا که سالهاست مسافر اقلیم خویشتنم٬یاد من یاد من است»
...
بپا گاریه بر نگرده یه بار دیگه از روت رد شه ...
باشه... اینو خوب اومدی...
لایک
بله...
فیلم های وسترن زیاد نگاه می کنی؟
(....به یادگار نوشتم
خطی زدلتنگی...)
اگه بگی اوهوووووم خیلی نامردی.....
(میدونم که حتما میگی اوهووووم)
نگاه نمیکنم...
چه خشن....خدا رحم کند....همه را که بستی به گاری
تو هم ببند...
همین که دوره ، گاریهه .. خوبه ..
هوممم...
این یکی رو خیلی خوب اومدی..
من همیشه همه رو خوب میام...
مث اینکه هر کی با شما در بیفته ور میفته
یو ها ها ها...از من بترس... هه...
چقدر خشن !! یاد گلادیاتورها افتادم
اما تعبیرت زیباست و نشانه ی خشمی که میتواند او را تا دروازه های مرگ مشایعت کند
میکند...
شما با کافکا نسبتی داری<؟
نه...اصلا هم ازش خوشم نمیاد...
عشق و نفرت... راه رفتن بر لبهی تیغ.
چون میگذرد غمی نیست.
نه...عشق و نفرت نیست...
این بار گاری را به یاد بکشیم
اوه نه بابا...
این حرفا دل خنکی میاره اگه واقعا بتونی این کارو بکنی
واسه دل خنکی نیست...
سلام
فکر خوبیه من اول یادشو می بندم به گاری...بعدم با همون گاری می رم روش که دیگه نه خود ش باشه نه یادش.....
فقط خدا کنه گاری سالم بمونه چون گاریمو می خوام....
خوب روابطت رو محدودتر کن...
اشتباه میکردم که فکر میکردم که تو رو میشه فهمید؛
اشکال نداره انسان جایز الخطاست...
جالبی
تو هم طالبی...
طالب این جالب...
ببخشید. احتمالا ترجیح میدی که من دیگه واست کامنت نذارم ولی در مورد اینیکی پستت باید بگم که....
بلف میزنی! خیلی تابلو هم بلف میزنی!
خوبه خودت اولش تکلیف خودت رو معلوم کردی...
مرامتو عشقست !
چه ربطی به مرام داشت...؟