چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

توی هر خیابونی نمیشه لولید

خیابان های قدم خورده بی تردید خسته تر میکند مرا...

گویی وزن تمام  قدمهایی که خیابان را رد  کرده اند هم  روی ذهن من سنگینی میکند...

و من کف خیابان گیر میکنم...


نوشته شده توسط تو

نظرات 11 + ارسال نظر
مسموم جمعه 17 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:41 ق.ظ http://maslakh.blogsky.com

و کم کم توی هیچ خیابونی نمیشه لولید

آره...الانم نمیشه...

یک بی شعور فهیم جمعه 17 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:34 ق.ظ http://apercipientbrutish.blogsky.com/

وقتی قدمت بیاد خوبه که خیابونشم هم قدمت باشه .

خیابون باید لاشمون رو تحمل کنه...

امید جمعه 17 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:47 ق.ظ http://garmak.blogsky.com/

میشه
من امتحان کردم شده
میشه تو همه خیابونای عالم لولید بشرط اینکه گشت ارشاد نباشه

شب پره جمعه 17 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:43 ق.ظ

قدم هایی که بی وقفه من را عبور می کنند
خوردن سیلی صورت سرد صورتک ها به سرم
تن آدمهایی که می لغزند روی حجمم
و شلوغی خیابانی که به سمت کوچه خلوت تنهایی من می پیچد...
من از این بیزارم...
می روم سمت گریز از این شبح سنگین شوم سایه ها٬تن ها٬آدم ها
که نشاندند
روی شانه هایم وزن ازدحام این خیابان ها را
افسوس اما که می دانم
که همیشه من می مانم و قدم هایی که عبورم می کنند...
که همیشه من می مانم و خیابان هایی که مرا می گذرند...
من له شده ام در غوغای هجوم رد پاها
من فراموش شده ام در ازدحام رفت و آمد خیابان ها...

توی این شرایط من توی خیابونا نمیلولم...

قطره جمعه 17 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:29 ب.ظ http://www.adrop.blogfa.com

خوبه. حالا مشکلی که تو پست قبلی داشتی فراموشت میشه....

MisspInk جمعه 17 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:31 ب.ظ

اینا همش خاطرست

نچ...اینا همش چسبندگی هست...

آغازی دیگر جمعه 17 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 07:13 ب.ظ http://start2.blogsky.com

اینجوری مجبوری مثل من تا مجبور نیستی بی خیال خیابون بشی

نفهمیدم چی میگی...

مهرنوش جمعه 17 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:44 ب.ظ http://kochneshin.blogsky.com/

پس یک شیر پلا یا پلنگ چال و یا کلک چال لازمی... هان؟

نه بابا از اونا متنفرم...

ثنائی فر شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:56 ق.ظ http://www.sanae.blogfa.com

این پست معرکه بود
باید بهش فکر کنم نمی دونی چه کردی با این پستت دل مرا
همینه

ممنون...

رابی شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 03:33 ب.ظ http://rabii.blogsky.com

نمی دونم چرا با خوندن این پستت بغضم گرفت..
خیلی عالی بود.. حس می کنم همین جا، کف این پستت گیر کردم..

...

ابالفضل یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:27 ب.ظ http://kars.mihanblog.com

هر باران
میشوید
رد همه قدم ها را

سنگینیشو که از بین نمیبره...
در ضمن بارون نمیشوره توی پستای قبلی گفتم چی کار میکنه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد