و امروز که خالی از واژگانم چه سخت است شکستن این سکوت...من خالی تر از همیشه ام و جهان نیز همین طور.جهانی که رو به روی من ایستاده تهی است و هنگامی که همه چیز این چنین تهی است٬سکوت مطلق است.این جا سکوت چنان ژرف است و شب چنان سنگین که پژواک فریاد هایم را بی کم وکاست از حلقوم هستی می شنوم.من هستم و طنین فریادهایم که گستره ی کوه ها و دشت ها و صحرا ها و دریا ها طی می کند و بازمی گردد و در گوشم می پیچد... بین من و دنیا یک خالی است٬خالی از معنا٬بی معنا همه چیز خالی است٬و من در این خالی هبوط کردم٬هبوط که نه سقوط...هستی من را بالا آورد و تف کرد روی زمین مثل خلط پخشیده ی سینه ی یک مسلول... اما من برای این هستی انسان برتر را می زایم...هر آن کس که؛«در گیر این خالی هراسناک است»قدم در راه تحقق ابر مرد گذاشته است. الواح دیرین را٬سکوت جهان را باید شکست.آفرینش از خالی همان فریادی است که این سکوت عظیم را می شکند و پرده ی این شب ابدی را می درد... «من خدای عشق خویش می کنم خود را٬همه آنان هم که مانن من اند چنین می کنند٬این سخن هر نو آفرینی است...» روزی عظمت و شکوه با نام من پیوند می خورد...
با سلام:
لطفا" با شرکت در نظر سنجی این وبلاگ نظر خود را نسبت به تفکیک جنسیتی دانشگاه ها اعلام کنید
با تشکر
www.emruzema.blogsky.com
دانشگاه به من چه...
من هم درگیر تو می شوم
باش تا صبح دولتت بدمد ژوان... :)
...ترس نداره ...
داره...
tanhae...
هیس...
...
.
.
.
پرشدنی نیست حتما؟
پس با هراست کنار بیا تا بگذری از این حادثه تهی شده
و سلام
باهاش درگیرم...کاش حادثه بود...
نشد بیایم اینجا یه خبر خوب بشنویم.یه حس خوب بگیریم
من واسه خودم مینویسم...
و امروز که خالی از واژگانم چه سخت است شکستن این سکوت...من خالی تر از همیشه ام و جهان نیز همین طور.جهانی که رو به روی من ایستاده تهی است و هنگامی که همه چیز این چنین تهی است٬سکوت مطلق است.این جا سکوت چنان ژرف است و شب چنان سنگین که پژواک فریاد هایم را بی کم وکاست از حلقوم هستی می شنوم.من هستم و طنین فریادهایم که گستره ی کوه ها و دشت ها و صحرا ها و دریا ها طی می کند و بازمی گردد و در گوشم می پیچد...
بین من و دنیا یک خالی است٬خالی از معنا٬بی معنا همه چیز خالی است٬و من در این خالی هبوط کردم٬هبوط که نه سقوط...هستی من را بالا آورد و تف کرد روی زمین مثل خلط پخشیده ی سینه ی یک مسلول...
اما من برای این هستی انسان برتر را می زایم...هر آن کس که؛«در گیر این خالی هراسناک است»قدم در راه تحقق ابر مرد گذاشته است.
الواح دیرین را٬سکوت جهان را باید شکست.آفرینش از خالی همان فریادی است که این سکوت عظیم را می شکند و پرده ی این شب ابدی را می درد...
«من خدای عشق خویش می کنم خود را٬همه آنان هم که مانن من اند چنین می کنند٬این سخن هر نو آفرینی است...»
روزی عظمت و شکوه با نام من پیوند می خورد...
استثنائا از این طولانی نوشتت خوشمان آمد...
در خالیست که میشود به افکارت زل بزنی ...
هوممم...
ما هم درگیریم
باش...
همه یه جورایی درگیریم
هوم...
پر از وحشت . . .
پر...خیلی پر...
من درگیر یک هراسم...
هراس وحشتناکه...
بدجوری این خالی هراسناک رو تجربه کردم
کلا بدجوریه...
بهترین زمان برای به خود رسیدن...
والا من خودمو تموم کردم..شما از رسیدن حرف میزنی...
ما تو دهاتمون بهش میگیم وازدگی ملتهب !
وازدگی ملتهب رو خیییییییییییلی خوب اومدی محمد...
تو همون هیچ هستی و من پوچ
شایدم برعکس...
هرچیزی بعد مدتی عادی میشه حتا چیز ترسناک
اما این خلع انگار قصه اش فرق میکنه..
فرق میکنه هیچ کس... خیلیم فرق میکنه...