شب پره
سهشنبه 18 مردادماه سال 1390 ساعت 09:38 ق.ظ
روبه روی خودم نشستم و دارم ذهنی رو که پاره پاره شده با کلمات به هم می دوزم تا صورتکی بسازم برای گم شدن در پس زبانم... هر کسی پشت نقاب کلماتش پنهان میشه و این طوریه که تو دالان هزارتوی زبان گم میشیم وبرای ابد تو زندان زبان محبوسیم... دیالوگ کات...
و در این دنیای گرد که همه چیزش به هم می رسد
من عمری دنبال گوشه می گشتم
تا خودم را گم کنم!!
نشد !!!!
تو توی یکی دیگه گمی خبر نداری یاسین...
در خودم شاید گم شدم
شاید در تو گم شدم
و این گم شدن
تمام زندگیم را گم کرد!!
هوممم...
تکلیف بعضیا رو روشن کن.
من بیشتر میتونم تکلیفشون رو خاموش کنم...
روبه روی خودم نشستم و دارم ذهنی رو که پاره پاره شده با کلمات به هم می دوزم تا صورتکی بسازم برای گم شدن در پس زبانم...
هر کسی پشت نقاب کلماتش پنهان میشه و این طوریه که تو دالان هزارتوی زبان گم میشیم وبرای ابد تو زندان زبان محبوسیم...
دیالوگ کات...
دلم برات تنگ شده
حالم شدیدا خوب نیست
عزیزم...
منظورت اینه که دیکشنری بعضیا حالتو میگیره؟ ;)
دیکشنریشون که حاصل فکرشونه...
چه کاریه! راتو بپیچون نرو گم که به اونایی که گفتی هم نیفتی
والا
عابر گاهی کار از این حرفا میگذره...
نه دیگه
دیکشنری حاصل فکر نیست.
دیکشنری وسیله فکر کردنه.
هر کسی به زبون خودش فکر میکنه
هر کسی مثل فکرش حرف میزنه...
وقتی به غلط کردن می افتی که دستور زبان و خوب یاد بگیری...
باز جای شکر دارد که گریزانی!!
چه بنده شکرگزاری شدی جانا...
خوبه که . از دستور زبان بعضیا این همه کارآیی انتظار داشتی ؟
چه انتظاری...؟
چت کردی پیمان...؟
خب اگه کار از کار گذشته متاسفانه باید بگم چاره ای نداری، دماغتو بگیر بخور
سعی کن حوصلم رو سر نبری...