«زبان خانه ی هستی است»و در رگ های هستی قدرت٬جاری...
با مشت های گره کرده به سمتم آمد و گفت چی گفتی؟ همه ی زورم رو ریختم توی دهنم و مثل یک گلوله این جمله رو پرتاب کردم توی صورتش و گفتم:تو یک خوک کثیفی... با عصبانیت جلو تر و اومد و فرباد زد:اون خوک کثیف خودتی...من یه آدمم اگه نمی تونی ببینی نشونت بدم و مشتش رو سمت من گرفت... با آرامش برگشتم سمتش و گفتم:من از خوک های کثیف خوشم میاد چون خیلی تمیز ترند... نگاهی کرد و در حالی که چهره ی ابلهانه ای به خودش گرفته بود پرسید از چی؟ گفتم:از آدمها٬من همیشه ترجیح میدادم که یه خوک کثیف باشم تا یه چیزی شبیه آدم... چند لحظه مکث کرد بعد برگشت و رفت و همین طور که میرفت میگفت تو یه خوک کثیف احمقی...تو یه احمقی...تو یه خوک کثیفی... و من که سرجام ایستاده بودم و رفتنش رو تماشا می کردم با خودم میگفتم آره من یه خوک کثیف احمقم که جواب هر مشت تو رو با یه مشت حرف میدم...
صد البته!
.
.
.
...
بعد چی شد؟ زدی؟
همون جملم واسش یه سیلی بود...
مثل حرفای تاتوره :)
هه...
هاها... شک ندارم...
اصلا یکی از اصول ورود به این وبلاگ یقین داشتنه...
حالت گفتن این حرفها هم خیلی مهمه
مهم اینه که با چه انرژی بگی...
آخ که چقدر له شدم!
چقدر زور داشت حرفهایش!
نکن، با حرفهایت کسی را له نکن!
بدتر است از هزاران هزار ضربه ی بازو!
گاهی ناخودآگاه حرفام له میکنه...
«زبان خانه ی هستی است»و در رگ های هستی قدرت٬جاری...
با مشت های گره کرده به سمتم آمد و گفت چی گفتی؟
همه ی زورم رو ریختم توی دهنم و مثل یک گلوله این جمله رو پرتاب کردم توی صورتش و گفتم:تو یک خوک کثیفی...
با عصبانیت جلو تر و اومد و فرباد زد:اون خوک کثیف خودتی...من یه آدمم اگه نمی تونی ببینی نشونت بدم و مشتش رو سمت من گرفت...
با آرامش برگشتم سمتش و گفتم:من از خوک های کثیف خوشم میاد چون خیلی تمیز ترند...
نگاهی کرد و در حالی که چهره ی ابلهانه ای به خودش گرفته بود پرسید از چی؟
گفتم:از آدمها٬من همیشه ترجیح میدادم که یه خوک کثیف باشم تا یه چیزی شبیه آدم...
چند لحظه مکث کرد بعد برگشت و رفت و همین طور که میرفت میگفت تو یه خوک کثیف احمقی...تو یه احمقی...تو یه خوک کثیفی...
و من که سرجام ایستاده بودم و رفتنش رو تماشا می کردم با خودم میگفتم آره من یه خوک کثیف احمقم که جواب هر مشت تو رو با یه مشت حرف میدم...
موافقم
موافق باش تا صبح دولتت بدمد... :)
میدونی که میام میخونمت اما چیزی نمیگم که مبادا دلخوری پیش بیاد.
هه...
من دلخور نمیشم تو خودت دلخور میشی دعوا میکنی قهر میکنی باز دوباره میای...
کلا میخوامت...
میدونم من حساسم و شما هم که قربونت بشم اصلا مراعات نمی کنی. و اگه میدونستی برا چی میام...
حساس نباش...
زور حرف بیشتر است اما برای آنکه بفهمد
سلام کامل فراموش کردید اما در یاد ما هستید
احوال شریف ؟
منتظرم
کاملا حالمان خراب است خراب...
میام ثنای جان میام...
آی لاو یو وری زیااااااااااااد
یهو قاطی کردیا... :)
به تیزی زبانت شک ندارم
ای بابا...
ما آخرش نفهمیدیم با یو چطور حرف بزنیم. حرفم نمیزنیم میای میگی بیا پیشم دلتنگتم حرفم میزنیم اینطور. ای بابا. ما دیگه بیخیال یو شدیم.
تو حرفت رو بزن جوابتم بشنو...
خدا اینجاست
خدا در قلب انسانهاست
به خود آیید
...
به دنبال چه میگردی که حیرانی
خرد گم کرده ای شاید نمیدانی
...
رفرنس: آخرین کنسرت همای در ایران
از عنوانت خوشم اومد...اصلا دیگه نیاز به بقیه پست نبود
کم میگم و گزیده میگم چون دُر...
چسبید
تخم ها هم وقت برای تخمی شدن دارند
پستا رو با هم قاطی کردیا...