شب پره
دوشنبه 31 مردادماه سال 1390 ساعت 03:34 ب.ظ
بر روی جاده های خاکی مغزم قدم بزن و کوچ پرندگان را تماشا کن که چگونه از حضور تو وحشت زده٬أرامش خود را زا دست داده اند٬اندیشه هایی که بر پنجه ی کبوتران می آیند جهانی را طوفان زده میکند...بیا٬بیا و تو آن کبوتر باش... همه ی سلول های خاکستری مغزم را بشکاف و ببین اسارت بودن را در تن...بیا٬بیا و تو آن آزادی باش...در زاویه ای از دایره مغزم بنشین و رنگ شب را پاک کن...بیا ٬بیا و تو آن نور باش...بر روی انحنای پلک هایم لیز بخور و چشم هایم را از کاسه درآور و در کاسه ام نگاه بگذار...بیا٬بیا و تو آن نگاه باش...احساس من از ریخت افتاده... بیا و تو آن شکل باش... حالا که آمدی برو٬بیا و برو که اگر این همه باشی باز دست من در پی چیزی خواهد گشت... سیگارم کجاست؟بیا٬بیا و تو این آتش باش و مرا روشن کن...
بر روی جاده های خاکی مغزم قدم بزن و کوچ پرندگان را تماشا کن که چگونه از حضور تو وحشت زده٬أرامش خود را زا دست داده اند٬اندیشه هایی که بر پنجه ی کبوتران می آیند جهانی را طوفان زده میکند...بیا٬بیا و تو آن کبوتر باش...
همه ی سلول های خاکستری مغزم را بشکاف و ببین اسارت بودن را در تن...بیا٬بیا و تو آن آزادی باش...در زاویه ای از دایره مغزم بنشین و رنگ شب را پاک کن...بیا ٬بیا و تو آن نور باش...بر روی انحنای پلک هایم لیز بخور و چشم هایم را از کاسه درآور و در کاسه ام نگاه بگذار...بیا٬بیا و تو آن نگاه باش...احساس من از ریخت افتاده... بیا و تو آن شکل باش...
حالا که آمدی برو٬بیا و برو که اگر این همه باشی باز دست من در پی چیزی خواهد گشت...
سیگارم کجاست؟بیا٬بیا و تو این آتش باش و مرا روشن کن...
عاشق نگاه کردن از زاویه مغز توام
که اینقدر توووپ می بینی همه چیو!
خیلی...
پس زاویه ی دید مغز تو / آرامش داره ...
اگه واقع بین باشی امکان داره آروم شی...
شاید...
به امتحانش می ارزه یا دقیقتر بگم
راه دیگه نیس...
اینبار حتما...حتما به امتحانش می ارزه...
یعنی واقعا داری یکیو از خط قرمز عبور میدی؟ تبریک
نه نه صبر کن...
این ربطی به عبور دادن از خط قرمز نیست...
خیلی فرق داره...
چه خوب!
دریچه ورود اما ... ؟
واسه اون دیگه باید قلقای منو بلد باشی...
یعنی تو الان آرامش داری؟!!
چه خوب!
.
.
.
نه یعنی شما با واقع بینی من به آرامش میرسی...
کدام زاویه؟ نشانم بده
باید خودت کشفش کنی...