چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

ایجا عقرب خون میخورد

چنگ میزنم بر سینه خویش تا خون بچکد از من. کسی با دهان باز زیر سینه هایم نشسته و خون ها را چکه چکه مینوشد.

او همان عقربیست که به خون من تشنه بود.میگذارم سیر بنوشد و بعد از آن که از شدت خوردن خونم ورم کرد و تکان نخورد من او را نیش میزنم...

او به من زل زده با نگاه های معصومش و با همان نگاههای معصوم به من میفهماند که انتقامش را در خوابهایم میگیرد...

خوابهایم...


نوشته شده توسط تو

اصلا معلوم نیست هستیم یا نه

بعضی از آدما گم میشن.بحث هبوط و این حرفام نیست.همین که هرزگاهی به سرشون میزنه که دنبال خودشون بگردن یعنی گم شدن...


نوشته شده توسط تو

بپا

به آرامی وارد لحظه ها شدن از ترس اینکه مبادا لحظه بفهمد تو واردش شدی و بخواهد انتقامش را از تو بگیرد...انتقام از دست رفتنش توسط تو...


پینوشت:اندازه لحظه هم نیستیم بابت از دست رفتنمون انتقام بگیریم حتی از خودمون...


نوشته شده توسط تو

دنیای مردگان

اگر در محدوده حیات مردگان بایستید آنها انتقام سختی از شما خواهند گرفت. چون هیچکس نباید ببیند که مردگان شیر مادر را گریه میکنند...


نوشته شده توسط تو