برگشتن به ته چاه به هیچ انرژیى احتیاج نداره ، اگه نپسندیدى برگشتنش به راحتى اتفاق میفته. الآن که برات دعوتنامه رسیده استفاده کن، خدا رو چى دیدى شاید خوشت اومد موندگار شدى اون بالا.
خیلی مواظب باش عادت نکنی به اینکه هی دنبال نور بری...بعضی وقتا آتیشش پرتو میسوزونه و اونوقت اعتماد به نفست خراب میشه و فکر میکنی همه نورا توهمه...البته اگه موفق نشدی...دیدیم شانس آوردی راه همون بود...اما یه کاری کن بقیه بیان سمت نور تو...با ثبات
توی چاه نور نیست اینجا تاریکی مطلق...میتونم اونو بکشم پایین پیش خودم...اما این انصاف نیست...
لایک برای نظر پ.نون! اما حواست باشه، اگه طناب پوسیده باشه، موقع بالا رفتن از چاه، درست موقعی که در اوج خوشحالی برای خروج از چاهی، محکم تر میخوری زمین، و اون موقع است که حالا حالا ها به هیچ طنابی "نگاهم" هم نمیکنی!
توی اعماق سکوتی محض... توی اعماق تاریکی بی مرز.. روی قله روشنایی مطلق... روی قله صدایی واضح... عمق تاریکی٬اوج نور... شب پره در پرواز سمت اوج تاریکی٬عمق نور... می کشم لبخندی روی تاریکی این صورت شب و صدایی می گذارم در دهان لال این سکوت که بخندد و بگوید: توی اعماق قله ای هست و روی قله دره ها و نباید رفت سمت بی وزنی نور در روز ونباید رفت سمت بی شکلی صوت در هیاهوها...
برگشتن به ته چاه به هیچ انرژیى احتیاج نداره ، اگه نپسندیدى برگشتنش به راحتى اتفاق میفته.
الآن که برات دعوتنامه رسیده استفاده کن، خدا رو چى دیدى شاید خوشت اومد موندگار شدى اون بالا.
هوممم...
اول شدم گمونم
اینجا اول شدن خیلیم ذوق نداره ها...
چاهت رو ترک نکن
...
کاش نگاه ها هم مثل صداها کمی از دورتر دیده می شد!
آنوقت این همه استیصال نداشتیم در انتخاب
یاسین...؟
وای نه گول نخوریا!
بحث گول خوردن نیس...
خیلی مواظب باش عادت نکنی به اینکه هی دنبال نور بری...بعضی وقتا آتیشش پرتو میسوزونه و اونوقت اعتماد به نفست خراب میشه و فکر میکنی همه نورا توهمه...البته اگه موفق نشدی...دیدیم شانس آوردی راه همون بود...اما یه کاری کن بقیه بیان سمت نور تو...با ثبات
توی چاه نور نیست اینجا تاریکی مطلق...میتونم اونو بکشم پایین پیش خودم...اما این انصاف نیست...
چیه؟؟!
خیلی چرت و پرت گفتم؟؟!
شرمده!
نه یاسین تو هیچ وقت چرت نگفتی و نمیگی...
لایک برای نظر پ.نون!
اما حواست باشه، اگه طناب پوسیده باشه، موقع بالا رفتن از چاه، درست موقعی که در اوج خوشحالی برای خروج از چاهی، محکم تر میخوری زمین، و اون موقع است که حالا حالا ها به هیچ طنابی "نگاهم" هم نمیکنی!
طناب نیس...فقط صدا میکنه...
توی اعماق سکوتی محض...
توی اعماق تاریکی بی مرز..
روی قله روشنایی مطلق...
روی قله صدایی واضح...
عمق تاریکی٬اوج نور...
شب پره در پرواز سمت اوج تاریکی٬عمق نور...
می کشم لبخندی روی تاریکی این صورت شب
و صدایی می گذارم در دهان لال این سکوت
که بخندد و بگوید:
توی اعماق قله ای هست و روی قله دره ها
و نباید رفت سمت بی وزنی نور در روز
ونباید رفت سمت بی شکلی صوت در هیاهوها...
امنیت تو تاریکی یا ناامنی تو روشنایی.... استعصال هم داره واقعا!
امنیت توی تاریکی امنیت در نا امنیه...
احتمال اینکه اونو بیاری تو چاهت صفره دیگه!
کلا کسی رو به چاهت راه نمیدی
پس
به چشم یه سفر ببین
برو
سفر جدیدیه...دارم میرم...