چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

صدای گرمش واسه من سرمازده خوبه

اون بالا یکی داره من رو صدا میکنه، صداش داره منو از جام میکَنه...

نمیدونم به صداش چاهم رو ترک کنم یا نه...

مستاصلم...


نوشته شده توسط تو


نظرات 11 + ارسال نظر
پ.نون جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:21 ق.ظ http://babune.blogsky.com

برگشتن به ته چاه به هیچ انرژیى احتیاج نداره ، اگه نپسندیدى برگشتنش به راحتى اتفاق میفته.
الآن که برات دعوتنامه رسیده استفاده کن، خدا رو چى دیدى شاید خوشت اومد موندگار شدى اون بالا.

هوممم...

جلسه رسمیست جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:29 ق.ظ http://jalase-rasmist.blogsky.com

اول شدم گمونم

اینجا اول شدن خیلیم ذوق نداره ها...

جلسه رسمیست جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:30 ق.ظ http://jalase-rasmist.blogsky.com

چاهت رو ترک نکن

...

یاسین جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:36 ق.ظ http://www.sooryas.blogsky.com

کاش نگاه ها هم مثل صداها کمی از دورتر دیده می شد!
آنوقت این همه استیصال نداشتیم در انتخاب

یاسین...؟

zeinab جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:06 ق.ظ

وای نه گول نخوریا!

بحث گول خوردن نیس...

ع.خ جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 02:44 ق.ظ http://www.jump.blogsky.com

خیلی مواظب باش عادت نکنی به اینکه هی دنبال نور بری...بعضی وقتا آتیشش پرتو میسوزونه و اونوقت اعتماد به نفست خراب میشه و فکر میکنی همه نورا توهمه...البته اگه موفق نشدی...دیدیم شانس آوردی راه همون بود...اما یه کاری کن بقیه بیان سمت نور تو...با ثبات

توی چاه نور نیست اینجا تاریکی مطلق...میتونم اونو بکشم پایین پیش خودم...اما این انصاف نیست...

یاسین جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:59 ق.ظ http://www.sooryas.blogsky.com

چیه؟؟!
خیلی چرت و پرت گفتم؟؟!
شرمده!

نه یاسین تو هیچ وقت چرت نگفتی و نمیگی...

سیاوش پاکسرشت جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:32 ب.ظ http://spakseresht.ir/mr

لایک برای نظر پ.نون!
اما حواست باشه، اگه طناب پوسیده باشه، موقع بالا رفتن از چاه، درست موقعی که در اوج خوشحالی برای خروج از چاهی، محکم تر میخوری زمین، و اون موقع است که حالا حالا ها به هیچ طنابی "نگاهم" هم نمیکنی!

طناب نیس...فقط صدا میکنه...

شب پره جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:18 ب.ظ

توی اعماق سکوتی محض...
توی اعماق تاریکی بی مرز..
روی قله روشنایی مطلق...
روی قله صدایی واضح...
عمق تاریکی٬اوج نور...
شب پره در پرواز سمت اوج تاریکی٬عمق نور...
می کشم لبخندی روی تاریکی این صورت شب
و صدایی می گذارم در دهان لال این سکوت
که بخندد و بگوید:
توی اعماق قله ای هست و روی قله دره ها
و نباید رفت سمت بی وزنی نور در روز
ونباید رفت سمت بی شکلی صوت در هیاهوها...

قطره جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:42 ب.ظ http://www.adrop.blogfa.com

امنیت تو تاریکی یا ناامنی تو روشنایی.... استعصال هم داره واقعا!

امنیت توی تاریکی امنیت در نا امنیه...

عابر شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 08:32 ق.ظ http://photonote.blogfa.com

احتمال اینکه اونو بیاری تو چاهت صفره دیگه!
کلا کسی رو به چاهت راه نمیدی
پس
به چشم یه سفر ببین
برو

سفر جدیدیه...دارم میرم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد