چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

من هرگز نمیتونم حقم رو از امشب بگیرم

بگذار تمام اندوه های سقط شده امشب همین جا در دل من چال شود.

بگذار زیر سایه امشب چال شوم.

امشب از صبحش زنگار بسته بود...


نوشته شده توسط تو

نظرات 10 + ارسال نظر
عابر شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:14 ق.ظ http://photonote.blogfa.com

این همون شب تابستونی سگی نیست؟
هرگز واژه ای جعلیه
به اینی که گفتم یقین دارم

دیشب شب تابستانی سگی بود...

عابر شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:00 ق.ظ http://photonote.blogfa.com

به این شب نمیتونی زل بزنی؟

یه بوم وردار
روش یه گل با ساقه نازک بکش
خیلی قشنگ درش بیار
به زیبایی زیباترین چیز عمرت

بعد روشو با قلموی رنگ دیوار سیاه کن
کل بومو سیاه کن

بعد یه چاقو بردار
بوم و پاره کن

روش رنگ قرمز بپاش


بعد بشین بهش زل بزن
نمیدونم...

حسمو گفتم

دیشب سیاه بود چاقو خورد قرمز شد...من همش زل زده بودم...

عابر شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:42 ق.ظ http://photonote.blogfa.com

دیگه غیر از یه آه عمیق حرفی برای گفتن ندارم...

...

شب پره شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:09 ب.ظ

شب از روی قوس ماه سر می خورد و می چکد روی شعله ی شمع وجودم...و ترک برمی دارد شیشه ی بغض فرو خفته ی من...عقده ها می شکفند...ایده ها جان می گیرند٬عقده ها می سازند ایده ها را و این شب خانه ی عقده ی من...بین شب و من پیمانی است که تا صبح طلوع٬ایده هایش را در دل من سقط کند تا بزایم برای هستی شب پره هایی برتر...

کمپوت شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:23 ب.ظ http://WWW.GHOTIKOMPOT.BLOGFA.COM

امشب ُ بکنش....
صبح .

فعلا که دیشب ما رو کرده...

ثنائی فر شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:38 ب.ظ http://www.sanae.blogfa.com

بگذار سقط کند

وسط راه گیر کرده لامصب سقط نمیشه که...

مردد شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:05 ب.ظ http://moradad.blogsky.com/

قشنگ ترین نوئش به نظرم این که تو بدونی و یه جوری این احساسو منتقل کنی، بدون حرف... و به زبون نیاری... فقط چیزی شبیه یه هاله ... تو ذهن آدمُ ... این همیشه ماندگاره... عجیب ماندگاره ...

اوهوم...

قطره شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 05:21 ب.ظ http://www.adrop.blogfa.com

چه شود آن شب .... قابلیتش رو داره!

خیلی سنگین بود و زورش زیاد بود...

آغازی دیگر شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 07:46 ب.ظ http://start2.blogsky.com

با جمعه ها درگیری انگار

ربطی به جمعه بودنش نداره...پدرم در اومد دیشب... سخت گذشت منصوره خیلی سخت...

سیاوش پاکسرشت یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:40 ق.ظ http://spakseresht.ir/mr

: ) ســــــــــــــکـــــــــــــــوت!

...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد