چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

نکش آقا جون، نکش. پاره شد...

ته انتظار کشیدن هیچی گیرتون نمیاد جز یه انتظار پاره؛ بس که این انتظار رو کشیدین پاره میشه و شما پرت میشین یه جایی که اصلا هم معلوم نیست کجاست...


نوشته شده توسط تو

نظرات 14 + ارسال نظر
جیب بر یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:36 ق.ظ http://jib-bor.blogsky.com

OK

آفرین...

عابر یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:40 ق.ظ http://photonote.blogsky.com

خیلی به خیلیا اینو گفتم اما اثر نکرد
ازاین به بعد جمله تو رو میگم بلکه دست از سر اونی که رفته بردارن
قشنگ گفتی
ایزه هست دیگه؟

نقل قول کن...

یه رازه یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:26 ق.ظ

آی گفتی
بوس به خاطر این نتیجه

باشه...

پ.نون یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:34 ب.ظ http://babune.blogsky.com

منظورت اینه که هیچ انتظاری سرانجام نداره یا اینکه هر انتظاری ولو پایان مساعد هم داشته باشه از همون اول کار غلطیه؟

کار غلطیه...

قطره یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:06 ب.ظ http://www.adrop.blogfa.com

هه... دقیقا! فقط دورتر بودنش معلومه!!

هوممم...

شب پره یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:44 ب.ظ

من مضطربانه چشم به راه خویشتنم...مضطربانه و اگر این چنین مضطرب هستم به این دلیل است که«اضطراب ها همه زاده ی انتظار ها هستند» و چه انتظاری از این بنیاد بر افکن تر...
در ورای مرزهای پیدای امروز٬من ناپیدای من٬بر اساطیری ترین قله ی زمین می زیید و من بی وقفه دستم را در منافذ فردا فرو می کنم و کورمال٬کورمال به دنبال او می گردم٬همان منی که در فرداها می زیید٬همان منی که پادشاه فرداست٬همان منی که حاکم اقلیم فرداست...
«تا زمانی که همگی مرا انکار نکرده اید به نزدتان باز نخواهم گشت»آن زمان پرده ی عادت که چون شبی دامن خود را بر سرم افراشته فرو می افتد و مردی رو به روی خویش قرار می گیرد و من انگشتر پادشاه مانگوگول را که در دهانش نهاده بودم٬دهان من دیگرم٬چون تاج گلی سرخ و درخشان بر سر می نهم و امپراطوری من بر زمین آغاز می شود...

نگار یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:33 ب.ظ http://omidbeazadi.blogfa.com//

خیلی مفیده نتیجه گیریت....

این یه مفیده بی فایدست...

کوریون یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:04 ب.ظ http://chorion.blogsky.com/

انتظار پاره هم یه‌جور انتظاره خب، کشیدنی هم عینهو شکستنی ناشدِ که اتفاق نیفته اما خب، ناکجا رسوندن‌هاشُ موافقم باهات ..
-
تصدقت رفیق این همه روز ..

در هر صورت بی انتظاری بهتره...

یاسین یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:30 ب.ظ http://www.sooryas.blogsky.com

انتظار میکشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیم
فقط زدن سه حرف آخرش نصیبمان می شود... زار می زنیم
و چه قشنگ گفتی...پرت می شویم به جایی که اصلا معلوم نیست کجاست

چه جالب گفتی زار میزنی...

رسا یکشنبه 17 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 11:44 ب.ظ http://Ahianeha.blogfa.com

۱-انتظار پاره نمی شود/بلکه از انتظاری به انتظار دیگر تبدیل می شود
...............
۲-انتظار پاره تر=ادم منتظر تر
....................
۳-..............................


چند تئوری من باب انتظار پاره پوره

این تئوری مختص خودته فقط...

آغازی دیگر دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:16 ق.ظ http://start2.blogsky.com

سرش هم هیچی گیرمون نمیاد.کلا هر چی که تکلیفش معلوم نباشه زندگی را جهنم می کنه

زندگی همه جوره جهنمه...

مردد دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:27 ب.ظ http://moradad.blogsky.com/

اوهوم... تازه جاش هم می مونه...

اوهوم...

حسین رها دوشنبه 18 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:36 ب.ظ http://www.sabz-raha1.blogsky.com

شعر نبود،راس میگی!حالا هر چی...

باشه...

پری کاتب سه‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:46 ق.ظ

این تیکه ایجوری هاتو که مختص خودته رو خیلی دوس دارمش!!

دوست بدار و به دوست داشتنت ادامه بده...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد