چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

گریختم به خود

او را چه وحشتناک و سهمگین میپرستیدی تو

آنقدر که من از شدتِ ترسِ این پرستش گریختم...


نوشته شده توسط تو

نظرات 15 + ارسال نظر
جیب بر سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:07 ق.ظ

چه وحشتناک ...

چی...؟

کوریون سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:03 ق.ظ http://chorion.blogsky.com/

و ما که خدای خوبی نبودیم ..

...

MisspInk سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:51 ق.ظ

گُریختی به خود...
جایِ امنی اومدی، ولی بعضی وقتا این خودِ هم وحشتناک تر از هر چیزی می شه و یه وقتی به خودت می یایُ می بینی از این خود هم داری فرار می کنی!

به کجا...؟

آغازی دیگر سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:26 ق.ظ http://start2.blogsky.com

فهمیدم چی می گی ولی نمی دونم چی بنویسم
جای من و تو را عوض کنیم؟

نه...

MisspInk سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:19 ق.ظ

نمی دونم
فِکر نمی کنم دیگه واسش مهم باشه به کجا تو!

هومم...

فرداد سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 12:15 ب.ظ http://ghabe7.blogsky.com

شاعر می فرماید:
برگرد...برگرد...پشیمون میشی آخر

شاعری که تو باشی...

عابر سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:40 ب.ظ http://photonote.blogsky.com

پاییز با تو چه کرده

فواره حرفه اینجا


راستی" خود "جای امنیه؟

اوهوم امنه...

شب پره سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:29 ب.ظ

و هر کسی را معبید است برای گریز...برای پرستش...
اما معبد من جای پرستش نیست که در آن الواح الحاد چون گوشواره هایی زرین از چهار گوش دیوارش آویخته و نوازندگان چنگ٬مست٬می نوازند آهنگ حالت مقدس آتش را برای رقص بر گور زایش روح تراژدی مرگ خدا...و بر سر درش به خط ناخوانا نوشته:«آن خطاط سه گونه خط نوشتی:خط اول که هم او خواندی وهم غیر٬خط دوم که او خواندی و لا غیر و خط سوم که نه او خواندی و نه غیر...آن خط سوم منم...که تا کنون کسی آن را نخوانده...اگر ایمان ندارید وارد شوید و من را انکار کنید...»
در معبد من دیدن چیزهای کوچک خوشبختی نیست٬زیبایی است...
در معبد من«عظمت در دیدگان شماست نه در آن چه بدان می نگرید»که ناتانائیل
الهه ی معبد من است و دست در دست ویرژیل به شما خواهد آموخت که چگونه «اگر نتوانستید خدایان را به زانو در آورید رود آخرون را به حرکت در آورید»...
در معبد من قلم٬چکش است برای کوبیدن بر سر ناتوانی...
و در معبد من نت های سرور و شادی سرودهای زمینی چون قاصدکانی در هوا غوطه ورند...
هر کسی را معبدی است برای گریز به آن...و معبد من مرکز زمین است٬زیر پاهایم...به من وارد شوید...

قطره سه‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:16 ب.ظ http://www.adrop.blogfa.com

گیجم میکنی

مطمئنی کلا گیج نمیخوری...؟

یک بی شعور فهیم چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:18 ق.ظ http://apercipientbrutish.blogsky.com/

انکارِ عشق را
چنین که به سرسختی پا سفت کرده‌ای
دشنه‌یی مگر
به آستین‌اندر
نهان کرده باشی. ــ
که عاشق
اعتراف را چنان به فریاد آمد
که وجودش همه
بانگی شد.

انکار عشق...

قطره چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:27 ب.ظ http://www.adrop.blogfa.com

نه! مگه تو مطمئنی؟

هوم...

کوریون چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:23 ب.ظ http://chorion.blogsky.com/

تصدقت ..

تصدق خودت تصدق مامانت... والا...

بانوی آبان چهارشنبه 27 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:30 ب.ظ http://poshtevazheganesokot.blogsky.com/

...

آره همینه...

رها پنج‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 02:03 ب.ظ http://rainynight4.blogfa.com/

از ترس تماشا ...

از ترس کلا...

SR شنبه 30 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:35 ق.ظ http://www.crisis.blogsky.com

عشق با یک حماقت شروع می شه و ادامه دادن به این حماقت شجاعت می خواد که هر کسی از عهدش برنمیاد . به نظر من کسی واقعا عاشقه که این حماقت اولیه خودش رو قبول داشته باشه .

این ربطی به عشق من نداشت...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد