چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

کلا ما از ازل نپنداشتیم

ما ز یاران چشم یاری داشتیم...ما گُه خوردیم ما غلط کردیم ما به هفت پشتمون خندیدیم که چشم یاری داشته باشیم. ما اصلا یار نداشتیم.کلا سر یار گرده واسه ما. اگه یاریم باشه ما فقط بلدیم بهش برینیم حتی اونی که یار غارمون باشه، به خاطر اینکه ما غار بی یار میخوایم...


نوشته شده توسط تو

نظرات 19 + ارسال نظر
همین جمعه 20 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:09 ق.ظ

گاهی با هم بودن خیلی بهتر از تنها بودنه و بعد از یه مدت اون آدمی ک خلوت خودشو میخواد انقد تو خلوتش گم میشه ک هیچ چیز بیرونو نمیبینه و بعد ک میاد بیرون میبینه ک خیلی بهتر میتونس بشه...و حتی شاید افسوس هم بخورند..یار داریم تا یار البته!

نمیخوام...

یه ضعیفه جمعه 20 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:33 ق.ظ

من یه غار بی یار تو استانمون سراغ دارم .. می خوای نشونیشو بدم !
نمی خوای ؟
نخواه

حوصله ندارما حواستو جمع کن...

کمپوت جمعه 20 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:02 ق.ظ http://WWW.GHOTIKOMPOT.BLOGFA.COM

فک کنم از عوارض ساعت ۶ صبح آپ کردن باشه...آدم که ناشتا باشه سگ درونش شروع می کنه به پارس کردن...
کاش ساعت 11 آپ میکردی...

سگ درون تو هر ساعتی این روزا داره پارس میکنه انگار...

عابر جمعه 20 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:58 ق.ظ http://photonote.blogsky.com

ابزار حکاکی ببر با خودت
نقاشی رو دیوار غار خوبه :)

عابر الان فقط خواستی یه چی بگی که گفته باشیا...

aynar جمعه 20 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:28 ب.ظ http://takhtefolad2.blogfa.com

ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آن چه می پنداشتیم
تا درخت دوستی کی بر دهد حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
گفت و گو آیین درویشی نبود ور نه با تو ماجراها داشتیم
شیوه چشمت فریب جنگ داشت ما ندانستیم و صلح انگاشتیم
گلبن حسنت نه خود شد دلفروز ما دم همت بر او بگماشتیم
نکته‌ها رفت و شکایت کس نکرد جانب حرمت فرو نگذاشتیم
گفت خود دادی به ما دل حافظا ما محصل بر کسی نگماشتیم

باشه، باشه...

شاهین جمعه 20 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:09 ب.ظ http://ravani.blogsky.com

ما هم نخواستیم ، به خدا نخواستیم...

خوب...؟

باشماق جمعه 20 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:17 ب.ظ http://bashmagh.blogsky.com

چه عصانی این صبح جمعه
به جای این کلمه ... خوردیم و غلط کردیم بنویس شکر خوردم و بی حا کردم

من هرجوری دلم بخواد مینویسم اینو یادت باشه...

شب پره جمعه 20 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 02:30 ب.ظ

جامعه ی ما جامعه ایست بر پایه ی احساسات و برای اثبات این ادعا چه گواهی بهتر از این که در تاریخ ادبیاتش همواره شعر از جایگاه ویژه و ممتازی بر خوردار بوده و نه متن.ما همواره شاعر داشته ایم نه نظریه پرداز و یا حتی نویسنده٬فردوسی داشته ایم و نه مارکس.و گویا این احساسات زدگی ویژگی همه ی جوامع شرقی است.جوامعی که در آن خانواده نهاد محوری است.اگر امروز کسی از من بپرسد بزرگترین دروغی که در زندگی ام شنیده ام چیست؟به او خواهم گفت:خانواده!
خانواده هسته مرکزی قدرت برای اشاعه خودش است.نهاد ساختگی و جعلی ای که بر مبنای اپیستمولوژی و انسان شناسی استوار است که انسان را موجودی اروتیک میداند و از این طریق سعی در ساماندهی این موجود با قرار دادنش در نهاد خانواده و از این طریق اضمحلال هویت فرد در هویت خانواده بر مبنای مفهوم وفاداری است.
من همیشه متعجب می شوم از این که چه طور امکان دارد انسانی تا پایان عمر به انسانی دیگر وفادار بماند.حتی زندگی کردن با نوابغ هم بعد از مدتی ملال آور خواهد بود.سیمون دوبوآر و ژان پل سارتر بدون این که ازدواج کنند تا پایان عمرشان با یک دیگر زندگی کردند اما این به آن معنا نبود که تا پایان عمر هم به یک دیگر وفادار بودند.افلاطون هم گویا به این مطلب پی برده بود زمانی که می گفت«وصال مدفن عشق است».رسیدن یعنی به پایان رسیدن.بعد از هر نقطه ی پایانی برای فرار از دام تکرار باید بازی جدیدی آغاز کرد چرا که ما همیشه به اسلوب بازی وفادار بوده ایم و نه بازیگر آن...

قلی جمعه 20 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 04:10 ب.ظ

خیلی خوشگل صحبت میکنی
خودتم خوشگل هستی؟

تا تو بچه خوشگل هستی خوشگلی من به چش نمیاد...

یه ضعیفه جمعه 20 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 04:46 ب.ظ

قربون حوصله ت ..بوس بوس

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
و پاسخ *تو * به جواب کامنت
هوووووم
همممممم/ هه
...
یا نمی دونم کلا یه جیز ناشناخته

خداییش تو کی حوصله داری .. بگو ... من همون موقع بیام یه ماچ آبدارت کنم ..فقط ماچا ...چیز دیگه نه :)

بوی تف میگیرم با ماچ...

یه ضعیفه جمعه 20 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:25 ب.ظ

تفم مگه بو داره ؟
نه باباااااااااااااااااا
نه من تفم بو نداه اگه هم بو بده وی روژمه =))

تف همه یه بوی مشترک داره...

پ.نون جمعه 20 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:32 ب.ظ http://babune.blogsky.com

غار بدون یار عفونت میکنه

نخیر، همینی که من میگم...

امین جمعه 20 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:09 ب.ظ http://shabhablog.blogsky.com

غارمون بی یار میشه... اصن باهمانِ تنهایانیم.

اوهوم...

مداد گلی شنبه 21 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:39 ق.ظ http://medad-goli.blogfa.com

دیگه اون وقت نمیشی "تو" میشی یه من. یه من.

من همیشه تو هستم...

فرخ شنبه 21 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:41 ق.ظ http://chakhan-2.blogsky.com

شما یار نداری؟؟ شکسته نفسی میفرمایید !!
تازه من با شناختی نسبی که از سرکار به دست آوردم
اطمینان دارم که نمیتوانی در غار بی یار دوام بیاوری .
تو باید بگویی و تیکه بپرانی و حرفهای خنک بزنی .... در غیر این صورت دیگر "تو" نیستی . از الان گفته باشم که جواب نمیخوام ... جوابهات گاهی مثل سیانور عمل میکنه ... مرسی

مرام میزارم و جواب نمیدم...

Difar شنبه 21 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:52 ق.ظ http://Difar.blogsky.com

این عجب بود آنچه می پنداشتیم

به رسم رفاقت و مهر
حضرت دیفار

کی درجه حضرتی بهت داده...؟

کوریون شنبه 21 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:08 ب.ظ http://chorion.blogsky.com/

"و این قصه یخ زدگی مدام تکرار میشود" !

اوهوم...

قلی یکشنبه 22 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:26 ق.ظ

خوشم اومد از حاضرجوابیت
چه ترشی بخوری چه ترشی نخوری حتما یه چیزی میشی

باشه...

میرزا قلیدون یکشنبه 22 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:02 ب.ظ http://qoleydoon.blogspot.com

و نیز فرموده اند: مال ما خار داره کلا!

هه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد