سلام عرض شد . . . آره عرض شد . بی هیچ تمنا و چشمداشتی .... میتوانی سلامم را پاسخی نگویی . اما نمیتوانی خاطره ی یک سلام صمیمانه را از گوشه ذهن خود پاک کنی . تو نمی توانی یک پاک کن باشی . انسانها معمولا نمیتوانند پاک کنند ، خاطره ی یک سلام صادقانه و بی تکلف را .... این آلزایمر است که روزی آنها را به پاک کن تبدیل میکند ....
همینو قبلا جای دیگه خونده ام
مثل فیلم های هندی می مونه که کپی برداری شده از بقیه کشور هاس
من نوشته هام مال خودمه همیشه...
تو با تاب موهات طوفان دیگری...
برای کی...؟
سلام عرض شد . . . آره عرض شد . بی هیچ تمنا و چشمداشتی .... میتوانی سلامم را پاسخی نگویی . اما نمیتوانی خاطره ی یک سلام صمیمانه را از گوشه ذهن خود پاک کنی . تو نمی توانی یک پاک کن باشی . انسانها معمولا نمیتوانند پاک کنند ، خاطره ی یک سلام صادقانه و بی تکلف را .... این آلزایمر است که روزی آنها را به پاک کن تبدیل میکند ....
حالا چرا گریه میکنی فرخ...؟
تو بی نظیری.....
میدونم...
اگه من منه
و
تو تویی
پس
من کی ام؟
من چه دانم...؟
دلیل این سردرگمی ها چیه ...یار میخوای تا برینی بهش(پیرو پست قبل) یا یار میخوای تا با نفس هاش عشوه بیایی و یار مجنون کنی..؟
تکلیف ما رو معلوم کن
معلوم میکنم. ولی باید صبر کنی...
به نسیمی از بودن تو حتا، قانعم ..
حتا ها...یعنی حتی...
به قول شاعر : موهاتو افشون کن ...
میبینم که باز این شاعرا زیادی حرف زدن...
شلاق می زند بر تن عشق این پریشانی
با این همه مجالی اگر باشد
باید پریشانش شوی
به رسم رفاقت و مهر
حضرت دیفار
هوممم...
به خدا که نمی دونی
باشه...
تو بیا
بقیه اش با من
نه،
تو گم شو...