چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

من درمانده پررو

نمیشه یه شبه تمام روش های زندگیم، عادتهام، تفکراتم و... رو عوض کنم.

فک میکنم به زمان نیاز دارم.

اما همین که زمان میگذره یهو میزنم زیر همه چیزو میگم اصلا نخواستم...

همینی که هستم...

یهو میفهمم اصلا مدل دیگه زندگی کردن مال من نیست. 

اما پس چرا گاهی دلم میخواد یه چیزایی رو تجربه کنم و بُعدای دیگه وجودم رو از خودم بکشم بیرون...؟

الانم یه وضعیت گند اسفناکی دارم...


نوشته شده توسط تو


نظرات 11 + ارسال نظر
آغازی دیگر دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:32 ق.ظ http://start2.blogsky.com

تجربه کن

دهنم چی...؟
صاف بشه...؟

فرامرز دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:24 ق.ظ

من یه بار خواستم یه همچین کاری بکنم و یه چیزایی رو (که کم هم نبودن) تغییر بدم
نتیجش این شد که تقریبا دو سال از زندگیمو توی این تلاطمات ناشی از این تغییات از دست دادم
آخرشم به این نتیجه رسیدم که بهتره برگردم به همون روشی زندگی کنم که بلدم و نسبتا موفقم
بیخودی نظم زندگیت رو بهم نزن
گاهی اوقات مشکل آدم بی مشکلیه!

نظم...؟
زندگی...؟
به هم ریختگی...؟
بی مشکلی...؟
هه...

فرداد دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:23 ق.ظ http://ghabe7.blogsky.com

اینا رو که می دونم...دیگه چه خبر؟

مرضضضضضضض...

شب پره دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:39 ب.ظ

زمان همه چیز را معنی می کند اگر قبل از آن ما خود این کار را انجام ندهیم.زمان حتی واقعیت را هم تغییر خواهد داد اگر ما خود قبل از آن این کار را انجام ندهیم.اما زمان همواره سریع تر از انسان میدود و کنش انسان فقط هنگامی مفهومی نازمانمند است که نگذارد ابعاد گوناگون وجودیش در حرکت سریع زمان مستحیل شود.انسان تک ساحتی انسانی مسخ شده است٬گریگوار سامسایی که دیگر انسان نیست بلکه تبدیل به یک سوسک چاق چندش آور و تنبل شده است.مسخ شدگی وجودی کافکایی که ترجمان مارکسیستی آن شی گشتگی تولید مدارانه در سرمایه داری است٬ امری که مارکسیسم با همه ی نیرویش همواره علیه آن شوریده.و از این جهت انسان قرن بیستم ااگویی نمونه وار است چرا که بیشتر از همه ی قرون قبلی احساس مسخ شدگی می کند.چون زمان در قرن بیست سریع تر از همه ی قرون قبلی حرکت کرده است وقبل از این که انسان بخواهد به مرزهای وجودیش برسد او همه ی مرزها را درنوردیده.
مارکوزه در بعد زیبایی شناسی می گوید«تا زمانی که واقیت فلاکت بار را تنها از طریق کنش سیاسی رادیکال می توان تغییر داد٬سخن از زیبایی شناسی امری نیازمند توجیه است»ومن می گویم تا زمانی که واقعیت فلاکت بار زندگی من٬هستی بیهوده ای که نفس هایش هیچ نشانی از زندگی ندارد بلکه تنها بیان گر زنده بودنی درد ناک است٬سخن از عشق به زندگی نه تنها نیازمند توجیه نیست بلکه اساسا منتفی است.اما همان طور که سرشت طبقاتی هنر که اصالت هنر را به طبقه بالا رونده که در سرمایه داری پرولتاریا است میدهد من هم سرشت نیروی درونی بالا رونده ام را متعلق به اصالت عشق به زیستن می دانم.
اما اگر بپذیریم سرشت طوفان نابودگری است٬پس چوگونه می توانم در سرزمین وجودیم که باد های طوفان زا همه ی دشت هایش را در نوردیده اند از عشق به زیستن سخن بگویم؟من یک هستی طوفان زده ام که برای گریز از ورطه ی نیستی به خود نیستی گریخته است٬نیستی که از پس هر طوفانی به جای می ماند٬این جا هر نفسی طوفانی سهمگین است...
سخن گفتن از رنج٬نفی و عبث بدون داشتن گوشی برای شنیدن٬گریستن بدون داشتن شانه هایی برای گریستن٬کدام واقعیت فلاکت بار را می تواند تغییر دهد؟در تنهایی لذتی است که از رنج حاصل می شود٬اما اگر رایحه رنجی که از منافذ تنهایی به بیرون تراوش می کند به مشام کسی نرسد٬چون ارکیده ای دور و جدا افتاده که زنبوری بر رویش نمی نشیند چگونه می توان انتظار گرده افشانی داشت؟
بیگانگی رنج عظیم نوابغ است و تنهایی خود رنجی عظیم که اولی دیدن و نفهمیدن است و دومی ندیدن ونفهمیدن وچه دردناک تر است که گنجی نهفته باشی و رنجی نفهمیده......
من نمی توانم با دستان خالی به زندگی آن چیزی را بدهم که خود از من ربوده٬من نمی توانم محبتی را که آدمیزادگان برایم معنی اش نکرده اند٬برایشان معنی کنم٬من نمی توانم با طبقه ای که مرا از خودم بیگانه کرده٬یگانه باشم...من هرگز نخواهم توانست...!و آیا این ها همه نشان از یک بد بختی بی پایان نیست؟
اگر بگوییم همه چیز بی معنی است باز هم یک گزاره ی معنی دار گفته ایم و اکنون تنها یک امر معنی دار باقی مانده:مبارزه.چرا که برای قبول کردن شکست٬یرای تسلیم شدن٬همیشه زود است.آری نباید زود تسلیم شد.«اگر یک بار تسلیم شدی دیگر دلیلی ندارد که باز هم تسلیم نشوی»مبارزه با سرشت منحوس طبقاطی٬مبارزه با غارت گری زندگی و مبارزه باوحشی گری آدمی زادگان.
مبارزه کنشی قهرمان ساز است.و در تاریکی های حافظه ی تاریخ٬قهرمانان چون مشعل هایی فروزان اند که پشت در های بلند و کنگره های دست نیافتنی قلعه تاریخ٬آماده اند تا با نور افشانی خود آغاز عصر تاریخی جدیدی را اعلام کنند.
پاپیون٬قهرمان فیلم پاپیون٬در صحنه ای از فیلم بعد از تلاشی ستایش بر انگیز برای آزادی٬بر روی صخره ای در ساحل یک دریای طوفانی ایستاده و به نقطه ی مبهمی زل زده است. من هرگز تعجب نمی کنم که او از امواج خشمگینی که چون دهان اژدهای گرسنه ای برای بلعیدنش به پیش می آید٬نمی هراسد.چرا که می دانم این دریای مواج٬طوفان نفس های مردی است که گر چه بر روی صخره ایستاده اما خود از صخره ای که رویش ایستاده استوار تر است...کنش قهرمان٬کنشی فرا تاریخی است٬قهرمان دونده ای سریع تر از زمان است....

کوریون دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:43 ب.ظ http://chorion.blogsky.com/

توو این مورد که هم درمونده تر و هم پرروترم، تز دادن از اون کارهای مزخرفیه که بهم نمیاد ..
تصدقت 'تو'ی عزیز ..

پس تو هم به وضعیت گند و اسفناکت ادامه بده...

یه ضعیفه دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:46 ب.ظ

عیدت مبارک عزیزم
یا مولا علی

یعنی تو روحت ضعیفه...

Difar دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:30 ب.ظ

اسفناک خوبه
دوس دارم این وضعیت رو
بهترین نوشته هام رو در وضعیتی اسفناک نوشتم

برایت آرزوهای خوب می کنم رفیق

به رسم رفاقت و مهر

خاک بر سرت با اون آرزو کردنای جوادت...

یک جهان سومی دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:42 ب.ظ http://jahan3vomi.blogsky.com

چه اصراری داری خودتو بشناسی!

خودم رو میشناسم...تضادهام حل نمیشه...

جزیره ماداکتــــــــو دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:47 ب.ظ http://jazirehmadakto.blogfa.com

یه سری تون دارین خستم میکنینا، منظورت من بودم؟


برو بینم بابا أ یه جا دیگه خسته ای الکی پای من نزا
من حوصله ی پزشکی قانونی و ازمایش DNA و این کوفت و زهر ما را رو ندارم

به گند نکش یه چیزی رو...

شاهین سه‌شنبه 24 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:27 ب.ظ http://ravani.blogsky.com

چشاتو ببندی بد تر سرت گیج میره ، حست کردم!

پس چه غلطی کنم...؟

عابر شنبه 28 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:40 ق.ظ http://photonote.blogsky.com

سر جات جا نمیشی اما جات هم همینجاست ...

فک کنم میفهمم
تو این حال ها ، به 60 سالگیم فکر میکنم
جواب میده

منم به 50 سالگیم فکر میکنم اما جواب نمیده...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد