به نظر من تو اگه جدی دنبال نوشتن میرفتی همه کوتاه نویسا رو میذاشتی تو جیبت اما از ته دل خوشحالم که اینکارو نکردی چونکه اینجا ما حرف بی روتوش میخونیم حرفی که قرار نیست اس ام اس بشه معروف بشه و ...
اینا خُلن که با اسم یکی دیگه کامنت میزارن...
کلا من دنبال چیزی نمیرم خیالت راحت، اونا دنبال من باید بیان...
نشست وسرود٬نشت و سرود برای تو٬تویی که هرگز نفهمید که بود٬تویی که اصلا نبود٬تمام عمرش را نشست و سرود برای تویی که اصلا نبود...همانند استراوگون و ولادیمیر که در کنار جاده ای متروک نشسته اند و در انتظار گودویی هستند که هرگز نمی آید ولی مدام درباره اش صحبت می کنند٬تمام وقتشان را دربارهی گودویی صحبت می کنند که هرگز نمی آید...و این پارادوکس نیمه خالی و بی برنهاد رنگ مضحک مایوس کننده ای به خود می گیرد هنگامی که متوجه باشیم که تویی که اصلا نیست اما درباره اش می نویسیم٬فقدان منی است که گمش کرده ایم٬منی که هست اما برایش نمی نویسیم. نوشتن برای هیچ یا نوشتن علیه هیچ؟حتی اگر هیچ انگاری حامل واقعیت باشد باید علیه واقعیت شورید و موازی با آن با ابتذالی که روح سرگردان عصر ما و از این رو بازنمود قدرتی مبتذل است.که از مصادیق بارز آن توفق حیات برهنه بر حیات سیاسی و تقلیل انسان به«بدن های دست آموز»و انحلال در نوعی حس گرایی رادیکال و غیر مولد و منفعلانه و به شدت کاریکاتوریزه شده که نمونه هایش را این روزها بسیار می توان مشاهده کرد...این ها همه بیان یک حرف به شیوه های گوناگون است و فقط حرف و نه اندیشه...
ای کاش می دانستی که دست های من در قلب من است
فرقیم نمیکرد چون بازم بهش میگفتم گم شو...
تازگیا از لحن ساده ای که قبلا داشتی خبری نیست
لحنت یه کم دو پهلو و پیچیده شده
شایدم سوات من نم کشیده
خُلی با اسم یکی دیگه کامنت میزاری...
کارت جالب نیست...
یا اون خیلی کوچیکه
یا دستای تو خیلی بزرگه
یا.....
یا...
اطمینانی به تو نیست
به تو و قول های تو
به پیدا شدنم
آره واقعا اطمینانی نیست...
اون وقت اگه این طوری شه چه قد خوش به حال من می شه تو!
ولی نُچ.. این همه خوش به حالی به من نیومده، اون هر جایی گُم می شه واسه این که من نتونم پیداش کنم!
اگه دنبالش نگردی خودش خودش رو پیدا میکنه واست...
این عابر 28 آبان 02:11 من نیستم :) یکی دیگس
به نظر من تو اگه جدی دنبال نوشتن میرفتی همه کوتاه نویسا رو میذاشتی تو جیبت اما از ته دل خوشحالم که اینکارو نکردی
چونکه اینجا ما حرف بی روتوش میخونیم
حرفی که قرار نیست اس ام اس بشه معروف بشه و ...
اینا خُلن که با اسم یکی دیگه کامنت میزارن...
کلا من دنبال چیزی نمیرم خیالت راحت، اونا دنبال من باید بیان...
چِهِل بار نوشتمُ پاک کردم آخرشم شد فقط آیکونِ یه نفسِ خیلی عمیق!
خودتو اذیت نکن...
تمام راز تلخی های "تو"خلاصه در این جمله است....
شیرینه......
...
پیدا کردنش راحته... وقتی تو دستات نباشه
باشه اما گم شده باشه...
بیشتر بشمار
توی این برهوت جایی پیدا نمی شود که گک بشم یا همون قاییم شم
جز دستهای من...
نشست وسرود٬نشت و سرود برای تو٬تویی که هرگز نفهمید که بود٬تویی که اصلا نبود٬تمام عمرش را نشست و سرود برای تویی که اصلا نبود...همانند استراوگون و ولادیمیر که در کنار جاده ای متروک نشسته اند و در انتظار گودویی هستند که هرگز نمی آید ولی مدام درباره اش صحبت می کنند٬تمام وقتشان را دربارهی گودویی صحبت می کنند که هرگز نمی آید...و این پارادوکس نیمه خالی و بی برنهاد رنگ مضحک مایوس کننده ای به خود می گیرد هنگامی که متوجه باشیم که تویی که اصلا نیست اما درباره اش می نویسیم٬فقدان منی است که گمش کرده ایم٬منی که هست اما برایش نمی نویسیم.
نوشتن برای هیچ یا نوشتن علیه هیچ؟حتی اگر هیچ انگاری حامل واقعیت باشد باید علیه واقعیت شورید و موازی با آن با ابتذالی که روح سرگردان عصر ما و از این رو بازنمود قدرتی مبتذل است.که از مصادیق بارز آن توفق حیات برهنه بر حیات سیاسی و تقلیل انسان به«بدن های دست آموز»و انحلال در نوعی حس گرایی رادیکال و غیر مولد و منفعلانه و به شدت کاریکاتوریزه شده که نمونه هایش را این روزها بسیار می توان مشاهده کرد...این ها همه بیان یک حرف به شیوه های گوناگون است و فقط حرف و نه اندیشه...
چه خواستههایی!!
زوری که نیس...
بعضی وقتها از حسادت به قدرت خلاقیتت دیوونه می شم!
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید،حسودی نکند ... :)
سر میخورد از لای انگشتان من!
نه دیگه...
یا خفه شو تو ناله های من!
شما که بله...
چقدر بزرگه پس، این دست ها ..
-
تصدقت
به اندازه دل تو...
گم شو در من طوری که خدا هم مارا اشتباه بگیرد
نه از این خوشم نیومد...