چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

من سوخته

من سوخته ام...

فوت کنید مرا

فوت کنید مرا

یا نه، بگذارید فوت شوم...


نوشته شده توسط تو

نظرات 13 + ارسال نظر
جزیره ماداکتــــــــو یکشنبه 29 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:42 ق.ظ http://jazirehmadakto.blogfa.com

هر داغی روزی سرد خواهد شد
ولی هیچ پخته ای دیگر خام نمی شود...

نمیدونم ربط داره یا نه

نداره...

MisspInk یکشنبه 29 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:44 ق.ظ

آخ آخ آخ..

...

MisspInk یکشنبه 29 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:45 ق.ظ

این پُستم خیلی خیلی خیلی خوب بود تو

مرسی...

شاهین یکشنبه 29 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:38 ق.ظ http://ravani.blogsky.com

بعضی‌ سوختن‌ها حقمان است ، برای من که هست ، تو را نمیدانم! خیلی خوب نوشتی‌ تو!

شاید، شایدم نه...

یه ضعیفه یکشنبه 29 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:14 ب.ظ

انقد نامَردند که می گذارند فوت شوم ...

اسم اون نامردی نیس...
اصلا کلا نامردی نیس...

فرداد یکشنبه 29 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:35 ب.ظ http://ghabe7.blogsky.com

جوون تر که بودیم مزاحم تلفنی که می شدیم فوت می کردیم......
....
سوختم و سوختم و سوختم
تا روش عشق تو آموختم
حاصل عمرم سه سخن بیش نیست
خام بدم پخته شدم سوختم...
منتظرم

مرض...

aynar یکشنبه 29 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:24 ب.ظ http://takhtefolad2.blogfa.com

من به هر سو می دوم گریان
در لهیب آتش پر دود

وز میان خنده هایم تلخ
و خروش گریه ام ناشاد
از درون خسته سوزان
می کنم فریاد، ای فریاد، ای فریاد...

از فراز بام هاشان شاد
دشمنانم موذیانه خنده های فتحشان بر لب
بر من آتش به جان ناظر
در پناه این مشبک شب

من به دستان پر از تاول
این طرف را می کنم خاموش
وز لهیب آن روم از هوش

زان دگر سو شعله برخیزد به گردش دود
تا سحرگاهان که می داند که بود من شود نابود.

خفته اند این مهربان همسایگانم شاد در بستر
صبح از من مانده بر جا مشت خاکستر

وای آیا هیچ سر بر می کنند از خواب
مهربان همسایگانم از پی امداد؟
سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد
می کنم فریاد ، ای فریاد ، ای فریاد
مهدی اخوان ثالث

دفعه بعد یه چیزی از خودت بنویس ببینیم چی کاره ای...

کمپوت یکشنبه 29 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 05:41 ب.ظ http://WWW.GHOTIKOMPOT.BLOGFA.COM

فوت هم چاره سازت نیس...

چی پس...؟

عابر دوشنبه 30 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:50 ق.ظ http://photonote.blogsky.com

فوت میکنند
و خاکسترت را دوباره شعله ور می کنند
اینجا هم نمیگذارند به درد خودت بسوزی و خاکستر شوی

کار از این حرفا گذشته...

فسقلی دوشنبه 30 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:04 ق.ظ

گاهی اوقات بوس هم جواب میده
البته بستگی داره کی بوس کنه

همین قدر لوس...؟

شب پره دوشنبه 30 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:51 ب.ظ

مخمل آبی شب را می کشم روی خودم که بخوابم...خوابم نمی برد اما...بلند می شوم و به راه می افتم...صورت خیس شهر را لگد می کنم...توی گودی چشمانش گیرمی کنم...تا زانو توی گل فرو می روم...دیگر نمی توانم حرکت کنم...حس می کنم از عمق زمین جانور ناشناخته ی مرموزی دارد من را می مکد سمت خودش...با دندان های تیز آن پایین توی گل ها نشسته ودارد من را با حجم عظیمی از گل ولای اطرافم پایین می کشد...می خواهم سیگاری روشن کنم!آقا آتیشتو میدی؟بدون این که حرکت کند:«بیا تو هم با آتیش من بسوز»...این جا که کسی نیست؟!به هر حال سیگارم روشن است....صدایی شبیه وز وز مگس می شنوم...کلمه های درون تنم شورش کرده اند...مثل مگس به در ودیوار تنم می کوبند که بیرون بیایند...دهانم را باز میکنم...همه شان بیرون میریزند و همین که در می آیند مثل شهاب سنگی که به جو زمین کشیده می شود٬آتش می گیرند و خاکسترشان در هوا پخش میشود...خیلی گرمم شده...آتشفشان معده ام دوباره فوران کرده...و ماگما های مذابش کاسه سرم را سوراخ می کند وبه همراه دود و خاکستر به هوا پرتاب می شود...از خودم چند متری فاصله می گیرم...از این جا شبیه شمع دیلاقی شده ام...کم کم از لا به لای حجم انبوه و متراکم تاریکی و سیاهی که پشتم جمع شده٬سرخی هایی نمایان می شوند...چیزی که می بینم چند لب سرخ خندان است...یک گالن نفت را روی من خالی می کنند و یکیشان که از بقیه سرخ تر است از گوشه ی لبش سیگار برگش را بر می دارد و پرتاب می کند سمت من...یکهو گر می گیرم و می سوزم...دیگر چیزی نمی شنوم...فقط می سوزم...تنها چیزی که شنیدم این بود که همگی با هم می گفتند:«تولدت مبارک»...

یاسین سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:32 ب.ظ http://www.sooryas.blogsky.com

کاش بگذارند بسوزیــــــــــــم
یا نیست شویم
یا ققنوس وار برخیزیم

کاش فضولی نکنن کلا...

طیبه چهارشنبه 14 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:46 ق.ظ http://closefreind.blogfa.com

فوت شدن یهتر است تا فوووت شدن...این عالی بود دختر

من همیشه عالیم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد