اومدم می خواستم چیزی بگم گفتم الان می گم و شور حسینی ام شیرین میشه و به کام تو خوش نمیاد نیس این روزا حالت خوب نیس برا همین هیچی نگفتم که توی همون شور حسینی بمونی ولی دفعه ی بعد بیام شیرین حسنی می دم به مهر
آن روزها رفتند آن روزها مثل نباتاتی که در خورشید میپوسند از تابش خورشید، پوسیدند و گم شدند آن کوچه های گیج از عطر اقاقی ها در ازدحام پر هیاهوی خیابانهای بی برگشت . و دختری که گونه هایش را با برگهای شمعدانی رنگ می زد ، آه اکنون زنی تنهاست اکنون زنی تنهاست فروغ فرخزاد
از این زنه فروغ فرخزاد خوشم نمیاد... نه از خودش نه از شعراش...
سهم من از بوسه باد. چی بگم ای داد و بیداد .....
هوم...؟
چه ربطی داشت حالا...؟
عزیز بومی، از بوم ما پرید ..
شایدم ما رو از رو بوم پرت کرد وسط خیابون...
دقیق یادم نیست ولی یادمه همون اولا یه چیزی نوشته بودی دربارش
من هم تو ماجرا بود
اوهوم...
در حسرت عزیز بومی
هیچی نگم بهتر دیفار...
همیشه کسانی باعث آزار ما میشن که خیلی سعی کردیم آزوردشون نکنیم ....
شایدم بر عکس...
راهی که رفتی
رو به غروبه
رو به سحر نیست
شب زده برگرد
شب زده...
حسرت که تمامی ندارد...راضی هستی؟
خودشونم راضی نیستن...
فرو ریختنم از همان ترک هاست...
...
یعنی عشق کامنتای این پایینم...
یعنی چی...؟
آخ از آن روزها ... آخ
وای از اون روزا...وای...
راستی جواب کامنتت رو دادم
باشه شور حسینی نده...
تصدقت ..
کوریون...
اومدم می خواستم چیزی بگم گفتم الان می گم و شور حسینی ام شیرین میشه و به کام تو خوش نمیاد
نیس این روزا حالت خوب نیس برا همین هیچی نگفتم که توی همون شور حسینی بمونی ولی دفعه ی بعد بیام شیرین حسنی می دم
به مهر
کوفت میدی...
طوفان
و نه باد راااااااا دوس میداریمــــ ..
دوست بدار...
نمیشه دار و ندار آدم با یه باد به هوا بره
همینی ک گفتم
اوهوک...
آن روزها رفتند
آن روزها مثل نباتاتی که در خورشید میپوسند
از تابش خورشید، پوسیدند
و گم شدند آن کوچه های گیج از عطر اقاقی ها
در ازدحام پر هیاهوی خیابانهای بی برگشت .
و دختری که گونه هایش را
با برگهای شمعدانی رنگ می زد ، آه
اکنون زنی تنهاست
اکنون زنی تنهاست
فروغ فرخزاد
از این زنه فروغ فرخزاد خوشم نمیاد...
نه از خودش نه از شعراش...
همیشه خیلی زود دیر می شه.
نه لزوما همیشه...