وقتی 5 سالم بود عروسی یه نفر بود و من دلم میخواست دامن بپوشم ولی چون دامنی نداشتم بهم یه سیلی زدن که خفه شم و برای دامن گریه نکنم. دقیقا همون موقع بود که نصفی از زنانگیم جر خورد و رفتم توی کوچه و توی جوبای خیابون بازی کردم و بزرگ شدم...
نوشته شده توسط تو
وای که چقدر دلم تو را می خواست توی همیشگی که هست
تویی که ادعایی برای بودنش ندارد و نیازی به تایید یا رد کسی ندارد تویی صادق
یاد اون آهنگه افتادم:
تو تو فقط تو عاشقیام فقط تو... :)))
وای از این دو نیمه شدن ها...
وای...
heeeeeeeeeeeeey :-(
بله...؟
پنج ساله بودم که عروسک مو مشکیم را بعنوان دست مریزاد به دختر معلم خواهرم دادند ومن از بچه چون مادری داغدار مرثیه خوان چشمان سیاه وخیس مو مشکی بودم
هوممم...
سرما زدِگی با یخ زدِگی فرق می کنه تو
سرما زده که بشی اُمید به برگشت هست، ولی دُچارِ یخ زدِگی که بشی مطمئن باش کارِت تمومه دیگه..
خیلی خوبه که هستی.
اوهوم...
:)
آخ دلم برای این پستات بود که تنگ شد!!
اگه زیاد حرف مفت نزنن زیاد رم نمیکنم و مینویسم...
راستش من هم هنوز محو دامن پرچینم ...با اینکه زن نیستم....
ما هم که باید زن باشیم نیستیم...
خیلی خوشحالم که هستی سراغتو خیلی گرفتم ...
کلا نباید سراغ میگرفتی حالا با کم و زیادش کار ندارم...
همه قسمتهایی از روحمان جان ماند در کودکی
اسمش جا موندن نیس...
خبر مرگت ..داشتم از اینکه نبودم و تو رفتی دق می کردم
آی اگه پیشم بودی موهتو از ته می کشیدم
خوشحالم که هستی
قربونت برم ...
بذار یه بوس بدم
ای جانم
خیلی عزیزی
تو ازدواج کردی...؟
با اجازه ت
هه...
فرهنگ غلط ما بسیار ما را جر داده است
به خاطر فرهنگ نبود. دامن نداشتم...
حیف از دخترانگی هایی که توی بچگی گم میشن
لابد...
اینو دوس دارم : به خاطر فرهنگ نبود. دامن نداشتم...
آخه هرکسی هر جوری دلش میخواد میبینه دیگه...
اونورا هوا گرم شده یا تو بی حس شدی؟
فهمیدم که دلم برات تنگ میشه
دیر فهمیدیا... :)
وقتی زنانگیت جر می خوره دیگه وصله پینه هم فایده نداره
نداره خاتون فایده نداره...
نیمی از هر چیز را ازمان گرفتند!!
تا با آن نصف دیگرش...
با نصف هیچکار نمی شود کرد!
زِر بیخود زدند که نیمه پر لیوان و این حرفا
اوهوممم...