چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

همون سال ها پیش سرم گیج رفت و اون توی همون حالت پیچ موند

من پیچ و تاب نمیخورم چون سال ها پیش، تاب من پیچ خورده...


نوشته شده توسط تو

نظرات 7 + ارسال نظر
یاسین سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:25 ب.ظ http://www.sooryas.blogsky.com

پیچ و تاب !!
همنشینی اینها هم برایم آزار دهنده است...

چرا...؟

عابر چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:09 ق.ظ http://photonote.blogsky.com

من اون موقعا خودم تابمو پیچ میدادم که خودش سریع باز شه بعد دوباره پیچ میدادم هه

هه...؟

یه ضعیفه چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:38 ق.ظ

تاپ بازی ..
کاش اینجا پیش خودم بودی ..رو تاپ می نشوندمت ..و کلی هلت می دادم ..
یا می اومدم پشتت وای میستادمو ..کلی شیلنگ تخته مینداختیم

تاب بازی... تاپ رو میپوشن...

حضرت دیفار چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:34 ق.ظ http://Difar.blogsky.com

بعضی پیچ ها به هزار پیچ کشتی هم باز نمی شوند اما به غمزه ی نگاه یاری ... چرا

یلدات مبارک رفیق خوب روزهای بی کسی

چرا و کوفت...

یاسین چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:20 ب.ظ http://www.sooryas.blogsky.com

نمی دونم والا!!
بعضی چیزا همینجوری الکی آزار دهنده است. نیست؟

الکی نیستا یاسین...

ثنائی فر چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:09 ب.ظ

و بعد حالم بد شد

اوهوم...

یه ضعیفه چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 08:45 ب.ظ

خواستم یه حالت بچگونه بگم اونو
من آخرش خودمو از دستت می کشم
دیگه فرق بین تابو تاپ رو می دونم که
تو حتی به کودک درون من رحم نمی کنی
یلدات به بلندای گیسوان ننه سرما ..البت دوران جوونیش که موهاش مشکی بود

خودت رو بکش که هم بلاگستان از دستت راحت شه هم همسرت احتمالا...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد