چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

میان این کلمات چرخ بخورید

او آن شب همش با فریاد حرف میزد. با فریاد میگفت او امشب می آید! او مرا منتظر نمیگذارد... او حتماً در راه است؛ اما بغض امانش نمیداد...

و من آرام در دلم میگفتم او امشب نمی آید. نه تنها امشب بلکه هرگز باز نمیگردد و تو همیشه در این انتظار بیهوده خواهی ماند. او راهش را کلا عوض کرده...

اگر بغضش را نمیفهمیدم، به جای اینکه در دلم بگویم مثل او فریاد میزدم...


نوشته شده توسط تو

نظرات 12 + ارسال نظر
عابر شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:22 ق.ظ http://photonote.blogsky.com

تو الهه ی یاسی
دلم تماشای جنگ تن به تن تو رو با الهه امید میخواد
چه افسانه ای بشه

چقدر از این کامنت بدم اومد...

سیگاری شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:46 ق.ظ http://1journalist.blogsky.com

نمی دونم ربطی نداره ولی یاد نمایشنامه در انتظار گودو افتادم

تو از اون دسته هسته که حتی اگه بی ربط بگی مهم نیست...خوبه که میای اینجا...

عابر شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:37 ب.ظ http://photonote.blogsky.com

هنرمندانه نه تایید کردی نه رد

تا وقتیکه حال داشتی یه چیزی بگی که جواب داشته باشه، بیخیال شدم
"بدم میاد" هم شد حرف؟




حرف نیست اما هجا که هست...

MisspInk شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:56 ب.ظ

من اگه بودم اون موقع نه، ولی تو یه فرصتِ مناسب سرِش داد می زدم و همین و بهش می گفتم

همون موقع هم که به فریاداش گوش دادم خیلی بهش حال دادم...

زده شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:11 ب.ظ

او ان شب تمام شد اما نمیدانست نمیخواست بداند

فک کنم قبلا بهت گفته بودم اینجا نیا هرگز...

LosT PsYcHo شنبه 3 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:29 ب.ظ http://lostpsycho.blogsky.com

حالا سکوت فریاد گریه بغض شادی غم پارتی دنس مشروب تل...
چه فرقی می کنه؟
اول و آخرش ((هرگز باز نمی گردد))

اوهوم...

کوریون یکشنبه 4 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:11 ق.ظ http://chorion.blogsky.com/

بغض کردن، آرام شدن ، تنها ماندن ..
این خط رو هم اضافه کنند دوستان، به چرخیدن هاشون ..
-
تصدقت رفیق این همه روز ..

سرشون گیج میره بچه ها...

زده یکشنبه 4 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:31 ق.ظ

باور کنید دفعه اولم بود که اینجا میومدم ظاهر اشتباه کرفتین

باور میکنم...

حضرت دیفار یکشنبه 4 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:05 ب.ظ http://Difar.blogsky.com

زنده ای ؟
خدا رو شکر

هوممم...

کمپوت یکشنبه 4 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:32 ب.ظ http://WWW.GHOTIKOMPOT.BLOGFA.COM

اونم یه روزی در جواب حرفای فریادی دیگر ی ،
آرام تو دلش میگه نمیاد...

امیدوارم به این حقیقت برسه...

کوریون دوشنبه 5 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:30 ق.ظ http://chorion.blogsky.com/

تصدقت تو جانا

یاد تکخونای گروه های سرود دوره مدرسه افتادم که چقدرم سر این تک خون شدن تلاش میکردیم...

مداد گلی دوشنبه 5 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:13 ق.ظ http://medad-goli.blogfa.com

یاد شب های روشن افتادم و چه حیف که اخرش امد...

اون فیلم رو دوست دارم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد