ای ز پاکی فراری جماعت ماه و پروین لکه هایی به دامان شب نیست این شب مشکی سخت یکدست ماه بد نیست شب کثیف است
ماه یاد آور سرزمینی است غرق نور و نوا و ترانه مانده در یاد شوریدگان جاودانه لیک جغد پلید زمانه چادر مشکی اش با بهانه گسترانیده بر روشنی ماه میدرخشد ولی زان میانه از همان روزن پاره گرد شاعرانه.
مال 5 یا 6 سال پیشه تو معنی مربوط به چیزی که نوشتی نیست همینجوری یادش افتادم
از این به بعد می تونم هر وقت که به ماه نگاه کردم یادِ این پُستِ تو بیفتم..
پس خیلی جاها میتونی یاد پستای من بیفتی...
ای ز پاکی فراری جماعت
ماه و پروین
لکه هایی به دامان شب نیست
این شب مشکی سخت یکدست
ماه بد نیست
شب کثیف است
ماه یاد آور سرزمینی است
غرق نور و نوا و ترانه
مانده در یاد شوریدگان جاودانه
لیک جغد پلید زمانه
چادر مشکی اش با بهانه
گسترانیده بر روشنی
ماه
میدرخشد ولی زان میانه
از همان روزن پاره گرد
شاعرانه.
مال 5 یا 6 سال پیشه
تو معنی مربوط به چیزی که نوشتی نیست
همینجوری یادش افتادم
حتی اگه بی ربط بود اما خوشم اومد...
برای تمام شدن
تمام شدن توهمه...
تمام نمیشه هرگز...
دیگه حتا به ماه هم نمی ماسه این شب ..
حتی مطلع الفجر...
شب که ماه رو در بر گرفته! ماه غافله!
نچ... این طوریام نیست...
زیبایی ماه قصه ما پشت تلالؤ نور کثیف خورشید پنهانه
شاید برای همینه که فقط شبا بیرونه
خورشید فقط یک دیکتاتور
دیکتاتوری رو دوس دارم حتی اگه مال خورشید باشه...
حیف پستی که پاک کردی
حیف خودم که...