چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

اون پرید اما خودم گیر کردم

یهو بهم گفت تو آدما رو خیلی دوست داری، بهش گفتم روش دست نزار. از روی این یکی فقط بپر...


نوشته شده توسط تو


نظرات 6 + ارسال نظر
حضرت دیفار دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:34 ق.ظ http://Difar.blogsky.com

بال هایش از روی زمین
بال های طاووس بود

بی ربطیت تو حلقم...

محمد دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:59 ب.ظ http://artoftrevel.blogsky.com

اونم پرید؟!

اگه نپریده باشه مسئولیتش با خودشه...

مجتبا.ح دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:52 ب.ظ http://faslekhakestari.blogfa.com

داشتم میپریدم پام گیر کرد به یه چیزی

آره آفرین این حقیقت تر بود...

دیوونه دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:45 ب.ظ

اگه این یکی خرک باشه
که بایییییید روش دس بزارم
شرمندم
اصرار نکن
بدون دس گذاشتن نمیتونم از رو خرک بپرم

این مساله به تو مربوط نیست...

فرداد سه‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:25 ق.ظ http://ghabe7.blogsky.com

آدما از آدما زود سیر میشن....

...؟

لی لی سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:41 ب.ظ

تا دست گذاشت روش دیگه نپرید!؟ ترسید برگشت!؟ دوست داشتن آدما ترس داره؟

نترسید و بر نگشت...
اوهوم ترس داره...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد