از درون زار میزنم و بلند میگویم عزیزم. دستهایم کشیده میشود به دیوار اطرافم، یک آن میبینم دارم تو را چنگ میزنم...
نوشته شده توسط تو
عجب درگیری تن به تنیه ها ..
...
اصلن حال نمیکنم با این جمله!"نظر شما پس از تائید به نمایش در می آید" عقده ایــ.. .
اینجا مهم نیست که تو با چی حال میکنی با چی حال نمیکنی.اینجا اینکه فقط من چی میخوام مهمه. همین...
گاهی چنگ زدنها نیز لذتبخشند است
عجیب لذت بخشن...
هوم...؟
من هم اینجا رو می خونم
خوب میکنی...
دیوانه برو تا نزدم چنگ به گیسوت. صورتگر تو زحمت بسیار کشیده. تا نقش تو را با همه نیرنگ به صد رنگ. چون صورت بی روح به دیوار کشیده.
به به. چه شاعری...
چنگ ساز خوش صداییه....
چنگ منم خوبه...
عجب درگیری تن به تنیه ها ..
...
اصلن حال نمیکنم با این جمله!
"نظر شما پس از تائید به نمایش در می آید"
عقده ایــ.. .
اینجا مهم نیست که تو با چی حال میکنی با چی حال نمیکنی.
اینجا اینکه فقط من چی میخوام مهمه. همین...
گاهی چنگ زدنها نیز لذتبخشند است
عجیب لذت بخشن...
هوم...؟
من هم اینجا رو می خونم
خوب میکنی...
دیوانه برو تا نزدم چنگ به گیسوت. صورتگر تو زحمت بسیار کشیده. تا نقش تو را با همه نیرنگ به صد رنگ. چون صورت بی روح به دیوار کشیده.
به به. چه شاعری...
چنگ ساز خوش صداییه....
چنگ منم خوبه...