همون لحظه بهش نگفتم خفه شو.گذاشتم کامل حرفش رو بزنه تا من توی بوی نامطبوع حرفاش خفه شم.
دلم میخواست من خفه شم تا شاید دیگه هرگز از این حرفا نشنوم...
نوشته شده توسط تو
مازوخیست شدی تو هم. اون طرف هم سادیسم داشته!
اون بیشعور بوده...
حالا (دور ازجون)تونستی خفه بشی یا نه؟
بدجور خفه شدم...
کر شو ...
یه وضعع بدی بود که حتی نمیشد کر شم...
خیالی نیست ..
خیالی هست...
آخرش چی؟
آخر نداره...خودش آخر بود...
احساس ذوب شدگی بهم دست داد!
یه چیزی توی همین مایه ها...
کاش کر بودم برای شنیدن حرفهای متعفنت !
هوممم...
مازوخیست شدی تو هم. اون طرف هم سادیسم داشته!
اون بیشعور بوده...
حالا (دور ازجون)تونستی خفه بشی یا نه؟
بدجور خفه شدم...
کر شو ...
یه وضعع بدی بود که حتی نمیشد کر شم...
خیالی نیست ..
خیالی هست...
آخرش چی؟
آخر نداره...
خودش آخر بود...
احساس ذوب شدگی بهم دست داد!
یه چیزی توی همین مایه ها...
کاش کر بودم
برای شنیدن حرفهای متعفنت !
هوممم...