چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

اصلا با یه وضعی توی خودم جم شدم

همون لحظه بهش نگفتم خفه شو.گذاشتم کامل حرفش رو بزنه تا من توی بوی نامطبوع حرفاش خفه شم.

دلم میخواست من خفه شم تا شاید دیگه هرگز از این حرفا نشنوم...


نوشته شده توسط تو

نظرات 7 + ارسال نظر
شهروم پنج‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:27 ق.ظ http://shahroom.com

مازوخیست شدی تو هم. اون طرف هم سادیسم داشته!

اون بیشعور بوده...

فرداد پنج‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:42 ق.ظ http://ghabe7.blogsky.com

حالا (دور ازجون)تونستی خفه بشی یا نه؟

بدجور خفه شدم...

کامنت نویسی های یک خنگ پنج‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:26 ب.ظ

کر شو ...

یه وضعع بدی بود که حتی نمیشد کر شم...

آرمین جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 03:57 ب.ظ http://rmin.blogsky.com

خیالی نیست ..

خیالی هست...

مجتبا.ح جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:24 ب.ظ http://faslekhakestari.blogfa.com

آخرش چی؟

آخر نداره...
خودش آخر بود...

zeinab جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:58 ب.ظ http://makhfigah90.blogfa.com

احساس ذوب شدگی بهم دست داد!

یه چیزی توی همین مایه ها...

یاسین یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:52 ب.ظ http://www.sooryas.blogsky.com

کاش کر بودم
برای شنیدن حرفهای متعفنت !

هوممم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد