چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

و من مبهوت این اتفاقم

احساس میکنم اسب های رام نشده دارن با سرعت توی من میدون...


نوشته شده توسط تو

نظرات 4 + ارسال نظر
شهروم دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:58 ب.ظ http://shahroom.com

کدوم وری میرن؟

توی من دشته و اونا وحشیانه به هر سمتی میرن...

همین سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:21 ب.ظ

خوش ب حالت...:)

خوشی به حال نیست...

جیدن یکشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:19 ب.ظ http://jeedan.blogsky.com

احتمالا شام لوبیا خورده بودی

دلم میخواست یه جوابی بهت بدم که دیگه جرات نکنی بیای اینجا اما به یه سری دلایل که به خودم مربوطه چیزی بهت نمیگم...

فرزانه چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:47 ب.ظ http://jinoos-ap.persianblog.ir

منم گاهی اوقات این طوری میشم بعدش احساس میکنم نیاز دارم افسارشونو بکشم ولی اسبهای درونم همچنان دوست دارن به افسار گسختگیشون ادامه بدن !

من افسارشون رو نمیکشم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد