چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

همین...

من خسته ام و پُر از اندوه...


نوشته شده توسط تو

نظرات 9 + ارسال نظر
فرداد یکشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:36 ب.ظ http://ghabe7.blogsky.com

یه بستنی اکبرمشتی چاره شه...
برا منم بخر.

تو از اون آدمایی هستی که حالشون بده فک میکنن گشنشونه...؟

zeinab یکشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:52 ب.ظ http://makhfigah90.blogfa.com

چه خوب و راحت گفتی! :)

اما سخت میگذره...

پ.نون دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:13 ق.ظ http://babune.blogsky.com

خوشحال نیستم

هیچ کس خوشحال نیست...

zeinab دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 06:04 ق.ظ http://makhfigah90.blogfa.com

اوهوم...
می تونی به جمله مزخرف "این نیز بگذرد" فک کنی!

این یه راه ادامه داره زینب...

شب پره دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:52 ب.ظ

گیگو:چرا تو هرگز نمی خندی؟
مارشال:جهانی که من در آن زندگی می کنم به من این اجازه را نمی دهد.اگر خوب نگاه کنی می بینی که در این جهان جای زیادی برای خندیدن وجود ندارد...
فقط باید که خوب نگاه کنی...

اگر من امروز ناشادم به این دلیل است که آن چه که از آینده در من نفوذ می کند به روشنی به من می فهماند که دیگر هرگز شادمان نخواهم بود.تا زمانی که جهان و انسان هست٬مبارزه هم هست.و مبارزه با همه٬مبارزه با هیچ است.مبارزه ای برای هیچ... و سرانجام روزی فرا خواهدرسید که انسان در آن از جنگیدن برای هیچ خسته خواهد شد...
اما این باعث نخواهد شد که من به آن نوعی از شادی که درون رنج و اندوه موج می زند بی تفاوت بمانم...من به شادی باور ندارم و شاد هستم...و همواره در این نقطه شگرف است که کلمات گندیده از شاخه ی ذهن فرو می ریزد و آن چه که بر جای می ماند فریاد می زند«عشق من به زندگی زمانی به اوجش می رسد که از آن بیزار باشم».و اشتباه خواهد بود اگر تصور کنیم که دیدن نوعی شادی در اندام اندوه و رنج٬از تناقض سرچشمه می گیرد.این یک جامعیت وحدت یافته است و تنها کسانی که آن را در جامعیت و یگانگی اش درک می کنند قادر به تجربه ی شادی اندوه خواهند بود...

مدادگلی دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:04 ب.ظ http://medad-goli.blogfa.com

یک چیزی که در مورد تو هست و گیجم می کنه، اینه که هر روز نظرم در مورد جنسیتت عوض می شه. هنوز نفهمیدم!

جنسیت من مهم نیست واقعاً...

فرداد دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:22 ب.ظ http://ghabe7.blogsky.com

تو از کدوم آدمایی...؟

یعنی چی...؟

آرمین پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:10 ب.ظ http://rmin.blogsky.com

اگه از جلو باشه حس خوبیه ..

از جلو و عقب با همه...

یاسین یکشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:42 ق.ظ http://www.sooryas.blogsky.com

منم!

...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد