چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

و آرام آرام لذت میبرم

جنگ های آرام و دوست داشتنیم را زندگی میکنم...


نوشته شده توسط تو

نظرات 6 + ارسال نظر
یه ضعیفه یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:25 ق.ظ

و همه ات همه خلاصه شده تو همین
تنوع
تنوع
تغییر
تاثیر
گاهی هم بد نیست

تازه خلاصش این بود...؟

جیدن یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:08 ق.ظ http://jeedan.blogsky.com

آره زندگی همینه ، ولی باید منتظر جنگ های بزرگم باشی ، باید اصلا خودت به سمتش بری ، اصلا خودت باید شروع کننده جنگ باشی ، چون جنگی که تو شروع کنندش نباشی حداکثرش بازنده نیستی ، ولی برعکسش ، برعکسه

ببین به من نگو باید چی کار کنم.
خودم میدونم...

شب پره یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:54 ق.ظ

آن کس که اندیشه ای دارد نه تنها که باید با همان بزید بلکه باید با همان هم بمیرد.حتی اگر اندیشه اش این باشد که«هرگز نمی میرد».و این مبارزه ای است تا اولین نفس...از اولین نفس تا اولین نفس...مبارزه چیزی جز یک پیروزی نیست.در تداوم و توالی زمانی اش و آن کس که هر لحظه می جنگد همیشه پیروز است...مبارزه ای در این هنگامه که صدای چکاچک شمشیرها به گوش می رسد.
اجسام یاغی و سرکشی که شمشیرهایشان را از غلاف خارج می کنند و از نشانه هایشان بیرون می زنند و در نهایت برندگی و براقی شان به بدن فرو می روند...همانند ذهن هنگامی که شکم کلمات را میدرد و از آن بیرون می پرد و سرش را به بیرون می کند و در روح جهان فرو می رود و در ماورای مانوس کلمات مشغول سرک کشیدن می شود٬چون بچه سوسماری که لحظاتی قبل جداره های سلول سیاه کاغذی اش راشکسته و در اضطراب اولین لحظه های جهان مات رنگ ها شده است.در این لحظه اما درخشندگی نا مانوس این جهان تازه پدیدار به تیرگی می رود و جهان وارونه می شود و معکوس راه می رود.از بیرون تخم به داخل تخم و از درون تخم به درون شکم و از درون شکم به درون کمر و از درون کمر به نسل قبل و...جهان دهانی می شود که خود را می بلعد و به درون خودش ناپدید می شود . و اکنون مبارزه برای باز پس گیری جهان ناپیدایی که در پدیدار شدنش ناپدید میشود آغاز می شود.مبارزه ای بی وقفه که بنیادهای جهان را به لرزه می افکند و این مبارزه ای بین ما و شماست...

فرداد یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:29 ب.ظ http://ghabe7.blogsky.com

زندگی من که همه اش جنگه....
من از همه نوع جنگ متنفرم.

این یه طعم دیگه ای داره انگار...

جیدن دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:06 ق.ظ

لوس

خوبه نمردیم و یکی به ما گفت لوس...

MisspInk دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:57 ب.ظ

توصیف زندگی و جنگ هاش به این شکل، یعنی کلی لذت تو..
این یعنی یه چیز خیلی خوب

بله لذته...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد