شب پره
چهارشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 10:58 ق.ظ
قدرت یک نوشتار به عنوان نظامی از نشانه ها نه نهفه در بازوانش که در فضای زبانش است.اما قدرت خود زبان نوشتار در مقام زبان عمومی چیست؟در کامل بودنش...؟ خلاء٬درخشش نیرومند هر نوشتاری است.خلائی که در بدنه ی هر نوشتار آن جا٬در اعماق آن پنهان است.گریزان٬تاریک ومنزوی است و با این حال تمام نشانه های یک نوشتار٬تمام روشنایی٬ایستایی و افشاگری خود را مدیون آن هستند.به عبارت دیگر خلاء به مثابه ی یک نام.نامی که تمام نام ها بر روی آن نوشته می شوند اما خود آن نام٬نام ناپذیر است... نت ها کلمات موسیقی هستند اما دهان موسیقی به عنوان یک نوشتار یعنی آن چه آن را بیان کردنی و از این رو قابل شنیدن می سازد نه خود کلمات یعنی نت ها بلکه آن نامی است که در پرتو آن نت ها به شفافیت می رسند و در طول آن ساتع می شوند.اما همزمان که کلمات موسیقی شروع به درخشش می کنند و در اوج نشاطشان به رقص در می آیند٬آن نام ناپذیر را در یک توطئه ی ناخودآگاه در میان دستان خود و در دایره ی رقص پر نور خود پنهان می کنند و بر روی سن با عشوه و افاده ی هر چه بیشتر توجهات را معطوف به خود می سازند. کلمات به عنوان نشانه بر روی یک دیگر می خوابند تا آن چه آن ها را در وجود عریانشان نمایان می کند٬آن بستری که بر روی آن زاده می شوند٬از آن تغذیه می کنند و تکامل می یابند و در همه ی حالتمندی های گوناگونشان انگشت اشاره شان را به سمت آن گرفته اند ٬پنهان کنند. نام ناپذیر این پست که وجود عریان خود را در فراصوت متن فریاد می زند در هر صورت نه تنها عمیق نیست بلکه ابلهانه و شاعرانه نیز هست.اما شاید باید گاهی کمی ابله بود فقط برای لحظه ای...
عابر
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1391 ساعت 02:50 ب.ظ
تو در مورد چیزی سکوت میکنی که ارزشمندترین حرفهای دنیا رو تو خودش داره... یعنی با سکوت چی میشه ساخت؟ رو سنگ بتراشیش؟ رو سن بنوازیش؟ نمیدونم اما هر کی ندونه خودت که میدونی چه ارزشی داره
قدرت یک نوشتار به عنوان نظامی از نشانه ها نه نهفه در بازوانش که در فضای زبانش است.اما قدرت خود زبان نوشتار در مقام زبان عمومی چیست؟در کامل بودنش...؟
خلاء٬درخشش نیرومند هر نوشتاری است.خلائی که در بدنه ی هر نوشتار آن جا٬در اعماق آن پنهان است.گریزان٬تاریک ومنزوی است و با این حال تمام نشانه های یک نوشتار٬تمام روشنایی٬ایستایی و افشاگری خود را مدیون آن هستند.به عبارت دیگر خلاء به مثابه ی یک نام.نامی که تمام نام ها بر روی آن نوشته می شوند اما خود آن نام٬نام ناپذیر است...
نت ها کلمات موسیقی هستند اما دهان موسیقی به عنوان یک نوشتار یعنی آن چه آن را بیان کردنی و از این رو قابل شنیدن می سازد نه خود کلمات یعنی نت ها بلکه آن نامی است که در پرتو آن نت ها به شفافیت می رسند و در طول آن ساتع می شوند.اما همزمان که کلمات موسیقی شروع به درخشش می کنند و در اوج نشاطشان به رقص در می آیند٬آن نام ناپذیر را در یک توطئه ی ناخودآگاه در میان دستان خود و در دایره ی رقص پر نور خود پنهان می کنند و بر روی سن با عشوه و افاده ی هر چه بیشتر توجهات را معطوف به خود می سازند.
کلمات به عنوان نشانه بر روی یک دیگر می خوابند تا آن چه آن ها را در وجود عریانشان نمایان می کند٬آن بستری که بر روی آن زاده می شوند٬از آن تغذیه می کنند و تکامل می یابند و در همه ی حالتمندی های گوناگونشان انگشت اشاره شان را به سمت آن گرفته اند ٬پنهان کنند.
نام ناپذیر این پست که وجود عریان خود را در فراصوت متن فریاد می زند در هر صورت نه تنها عمیق نیست بلکه ابلهانه و شاعرانه نیز هست.اما شاید باید گاهی کمی ابله بود فقط برای لحظه ای...
و قاف حرف آخر عشق است
آنجا که نام کوچک من آغاز می شود(عشق را موقع خواندن بولد در نظظر بگیر!! خیلی بولد!!)
به روزم
اصلا این کامنت مسخره حالم رو بهم زد...
مهم این نیست که توی سکوتت ع داری یا ط یا حتی f، مهم اینه که کمر سکوتت شکسته و من اینو به فال نیک میگیرم. چون سکوت از جنس غربته و صدا از جنس حضور.
مهمه...
سکوت رو نباید شکست بلکه باید فریب داد حتی اگه اون تو رو شکسته باشه...
الان فک میکنی خیلی کامنت باحالی گذاشتی...؟
ببین. جوابات یه پا نوشته ست ها...
دیدم...
تو در مورد چیزی سکوت میکنی که ارزشمندترین حرفهای دنیا رو تو خودش داره...
یعنی با سکوت چی میشه ساخت؟ رو سنگ بتراشیش؟ رو سن بنوازیش؟
نمیدونم اما هر کی ندونه خودت که میدونی چه ارزشی داره
دانم...
عالی
بله...