چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

و نرسیدی و نرسیدی و نرسیدی

من هنوز یادم مانده، پله هایی را که از من عبور کردی...


نوشته شده توسط تو

نظرات 3 + ارسال نظر
مهرنوش پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:26 ق.ظ

وای چقدر این حس آشناست ...چقدر درد توشه...

بسیار، بسیار، بسیار...

میس زاغی جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 09:31 ق.ظ

بعضی رفتن ها ، رفتن نداره
بعضی موندن ها، رسیدن داره.

هومممم...

یه ضعیفه جمعه 2 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 01:28 ب.ظ

اگه من بودم می گفتم غلط کردی که از پله های من عبور کردی و از من گذشتی
این پستت اعصابم رو خراب کرد
اگه از پله هات عبور کنه و کلا بهت برسه و باز عبور کنه و به راهش ادامه بدی چی ..
ای لعنت به زندگی

اگه تو بودی، حالا که نیستی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد