چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چسبندگی های روح ما

تمام چسبندگی هایمان از همان شب تابستانی سگی شروع شد

چراشم به خودم ربط داره

بعضی ها نباید ببندن و بعدشم برن. من با رفتن اینا مشکل ندارم، بستنشون اذیتم میکنه...


نوشته شده توسط تو

نظرات 5 + ارسال نظر
روباه مکار شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:19 ق.ظ

مث کوریون ؟

مث خرناس، مث کوریون، مث موکا،مث مسلخ، مث زندگی گم شده است، مث خیره، مث کوله...

روباه مکار شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:57 ق.ظ

آخه تو یه بار منو اذیت کردی

ای بابا.
کی؟ چه جوری...؟

روباه مکار شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:26 ق.ظ

تو یادت نیس من اما یادمه ، با اردنگی منو انداختی بیرون

لابد رفته بودی روی مخم...

absolution شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:59 ق.ظ http://absolution.blogsky.com

دردیست مشترک...

اوهوم...

خودم شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:39 ق.ظ

میشه بگی الان کیو گفتی؟

توی کامنت اول هم این سوال پرسیده شد. به اون جواب دادم برو جواب تو هم همونه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد